صبح
سه شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۰، ۰۵:۵۹ ق.ظ
امروز صبح که بیدار شدم و شروع کردم به زندگی به روال برنامه ام نیم نگاهی به برنامه روزانه ام کردم ... برنامه ای که امروز واسه من عادی شده ... جالبه ! یاد یه مطلب افتادم که واستون می گم :
زمانی فکر می کردم آدمهای شاد ، موفق ، سرزنده و آرام چطور زندگی می کنن ؟ چطور می شه تمام روزهای زندگیشون اینقدر باحاله ؟ من هم روزهای شاد و آرام و سرشار از معنویت داشتم ، اما وقتی فردا صبح بیدار می شدم هیچ خبری از حال و احساس دیروز نبود ... با حسرت می گفتم تمام شد !
امروز یاد گرفتم که صبح به صبح باید خودمو شارژ کنم ، حال خوب رو برگردونم ، باقی روز هم در حال جمع کردن این حال خوب باشم ، و غروبا اینقدر پر انرژی و زنده ام که باید خرجش کنم ، چون نگه داشتنی نیست !
برنامه صبح من اینجور شروع می شه ، صبح زود بیدار می شم ، با صدای بلند آواز زندگی سلام می خونم !!! به نیما سلام می کنم ، به خدا جونم هم ! بعد از اینکه دست و رو رو شستم و کمی صبحانه خوردم کمی مولانا می خونم ... کمی گیتا ... کمی از اوشو ... به چند تا دوست پیام می دم ...وقتی از خونه بیرون میام از نسیم اول صبح لذت می برم ، توی راه مراقبه می کنم ... به همه لبخند می زنم ، به راننده و مسافرا سلام می کنم ... و این برنامه تا شب ادامه داره ...
زمینی که تازه بهش وارد شدم پره از امکانات بینهایت برای جمع کردن انرژی و حال خوب ... عین بازی های کامپیوتری که هر گوشه اش یه چیزی پیدا می شه که انرژی ات رو بالا ببری از همه امکانات می تونی واسه جمع کردن حال خوب استفاده کنی ... (من عاشق کمک به پیرزنها هستم ... فکر کنم بیشترین امتیاز رو داره :)
۹۰/۰۹/۲۹