نقشه
چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۴:۴۱ ق.ظ
به هم ریختم ، تمام روزم رو انگار آدم دیگه ای هستم ، کارای دیوانه وار هم می کنم ! چم شده ؟!
یه مسئله ی ساده : نقشه ای ریختم ... همه چیز طبق نقشم پیش نرفت ... و روزگارم آشفته شد ! همین !
این یعنی من هنوز اونقدر عاقل نشدم که وقتی دلم چیزی رو خواست جای نقشه ریختن برنامه ریزی کنم . اصلا بذار ماجرا رو تعریف کنم تا بدونید اونهمه آرامش چطوری می تونه واسه چیزهای ساده منهدم بشه !
تصمیم گرفتم کارم رو تو خونه گسترش بدم ... یه کامپیوتر جمع و جور کردم ... حالا موند اینترنت ... هول و هراس اینکه چه کنم باعث شد فکر نکنم ... یه گوشی بخرم به عنوان مودم ! جنگی خریدم ، 6 مدل کابل و سی دی و بلوتوث اکسترنال و ... خریدم و گوشی کامپیوتر رو ساپورت نکرد !!! حالا یادم افتاده که صبرم کجا رفته ، یه خط تلفن ، یه مودم و یه ای دی اس ال هزینه اش نصف آنچه که من کردم می شد ...
تصمیم گرفتم بخشی از تفریحم رو بذارم پای تلویزیون ، یه گیرنده دیجیتال واسه کامپیوتر خریدم ... و آنتنش جواب نداد ... بدون اینکه فکر کنم خریده بودم ! حالا باز بی اونکه فکر کنم 7 مدل آنتن رو یکجا آوردم .... و باز کار نکرد و امروز که داشتم از دیوار دو طبقه بالا میرفتم تا آنتن هوایی نصب کنم !!!!! به خودم اومدم ! نیما ! جونت رو داری واسه لذت طلبی ات و نقشه ات به خطر میندازی ... عقلم برگشت ... صبرم کجا رفته ؟! یه نردبون می خوام ... همین !
و حالا که نگاه می کنم می بینم دو روز گذشته رو زندگی نکردم ! تازه به اون چیزهایی که می خواستم هم رسیدم ولی چیزی نبود که می خواستم !!! و درس گرفتم ... این عادت رفتاری خیلی واسم آشناست . چند بار تو زندگیم چنین کارهایی کردم ؟ چند بار دنبال یه چیزی بی برنامه ریزی و بدون صبر و مثل یه کودک دویدم و وقتی رسیدم چیز دیگه ای خواستم ...
الان آرومم ... الان بعد از دو روز سختی و آشفتگی یه درک جدید دارم و آرامشم یه پله پخته تر شد ...
۹۱/۰۲/۲۷