نگاه
پنجشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۵۴ ق.ظ
روزگاری نه چندان دور "دنیای من " خیلی زشت بود ! همه چیز سیاه و خاکستری بود ، مردم همه بد بودن ، همه حالت تهاجمی داشتن ، هیچکس رو دوست نداشتم ، هیچکس هم دوستم نداشت ، همه ی مردم مقصر بودن ، هیچ زیبایی در دنیا نبود ...
امروز "دنیای من " خیلی زیباست ! همه چیز رنگیه ، مردم دوست داشتنی هستن بد و خوب ... عشق در دنیای من موج می زنه خیلی ها رو دوست دارم و خیلی ها هم دوستم دارن ، گاهی تقصیر منه ، گاهی تقصیر اونا ! ولی در کل دنیا فوق العاده است ...
اما چی به سر دنیا اومده ؟ ظاهرا ظرف یکی دو سال خیلی عوض شده !!! نه !!! نگاه منه که عوض شده ... چیزی به اسم "دنیای من " وجود نداره ... دنیا ، دنیاست ! نگاه منه که عوض شده ، به همین سادگی ...
دوستی دارم که بعد از مدت زیادی افسردگی و ناراحتی ، ضمن درد دلها و غر و لندهایی که به دنیا می میکرد و از همه چیز شاکی بود ، چون دیدم گوش شنوایی نسبت به آموزه های روحانی نداره بهش پیشنهاد کردم بره پیش یه روانپزشک ... و رفت ... از فردا دنیاش قشنگ شد ، زنگ می زد و از زیبایی ها می گفت ، از مهربونی ها و ... مسئله خیلی ساده بود ، یه دارو باعث شده بود مغزش زیادی فکر نکنه ، آروم بگیره و حقیقت رو ببینه ... دردآور اونجاست که روزی که دارو قطع میشه باز همه چیز بر می گرده جای اولش !
ولی این روزها هنر من اینه که یاد گرفتم چطور نگاه کنم ، و با چه اعمالی نگاهم رو ثابت نگه دارم ... کار سختی نبود ، ولی به تلاش و صبر و پشتکار نیاز داشت ...
یادمون باشه یه دنیا بیشتر وجود نداره ، همون دنیای زیبایی که هممون روزهایی تجربش کردیم ...
۹۱/۰۳/۲۵