اشتباه
شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۱، ۰۶:۰۱ ق.ظ
اشتباه کردم ...یه اشتباه جدید ! ولی اینکه چرا دارم ذوق می کنم و فریاد می زنم که اشتباه کردم واسه اینه که اینروزها اشتباهات من هم متفاوتن ... در گذشته یه اشتباهو هزار بار تکرار می کردم و انتظار داشتم نتیجه ی جدیدی بگیرم ! این روزها خطا می کنم ... خطاهای جدید ! هر اشتباه جدید یه درس جدید به دنبال داره ...
اما از اشتباهم درسش رو گرفتم ! این درک پشت چراغ قرمز بهم رسید !
اینکه هیچ کس به خودش نمی گه تا کی باید پشت چراغ قرمز وایسم ... هیشکی منتظر نمی مونه تا به یه سن یا دوره ی خاص برسه تا بتونه چراغ قرمز ها رو رد کنه ! چراغ قرمز چراغ قرمزه ... این قانونه ... برای حفظ سلامت منه ...
فرض کن تمام عمرت رو هم پشت چراغ قرمز ها صبر کردی و در نتیجش با امنیت و آرامش زندگی کردی ... حالا یک روز اگه بر اثر بی توجهی ... اعصاب خوردی ... عجله ... شیطنت ، وسوسه ، یا یه جمعه که حالت از زمین و زمون گرفتس از چراغ قرمز رد بشی ...
همون لحظه و بی توجه به عمری که با امنیت ، طبق قوانین و با سلامت و آرامش زندگی کردی ممکنه صدایی شبیه این بیاد : بووووووووووووووق ایییییییییییییییهههههههههههههه و فرت ! زندگی ات تموم بشه ... یا ناقص بشی ... و نمی تونی شاکی باشی که من یه عمر به چراغ راهنمایی احترام گذاشتم !
دیروز تو زندگی ام تا مرحله ی بوووووووووووووق رفتم ... حس خوبی نداشتم ... نیمایی رو می دیدم که سالهاست باهاش غریبه ام ... شخصیتی رو می دیدم که در خودم سالهاست که سراغ ندارم ... و همه ی اینها برای عبور از یه چراغ قرمز ... برای رد شدن از یکسری اصول ، عقیده و ارزشهایی که مال خودمه ...
خداوندا ... بهم فرصت اشتباهات جدید و درسهای جدید بده ... ولی هر جا که داشتم سقوط می کردم دستمو بگیر ... بنده ی پر توقعت ... نیما
۹۱/۰۴/۱۰