سوال چهارم قدم یک
سه شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۱، ۰۱:۱۳ ب.ظ
عقلانیت کجای زندگیمونه ؟ دقت کردید چقدر از مشکلاتی که برامون پیش میاد به خاطر عمل از رو یک فکر سریع و آنیه ، اگه یک ذره صبر ، مشورت ، تفکر و تعقل سازنده پشتش بود امروز برامون این مشکلات به وجود نیومده بودن !
وقتی فکری به سرم می زند آیا فوری و بدون در نظر گرفتن پیامدهایش
به آن فکر عمل می کنم؟ به چه صورت دیگری رفتار های من از روی اجبار
است؟
جواب برای من هم همینه : بله ! خیلی وقتها وقتی فکری به سرم میزنه بطور دیوانه واری از روی خودخواهی و خودمحوری و بدون صبر ، تفکر و مشورت بهش عمل می کنم و معمولا در اکثر موارد نتیجه خراب کاریه ! انگار که مثل یه رباط به من دستور داده میشه و وارد یه چرخه کارهای اشتباه میشم و هر چه پیش میرم خراب و خراب تر میشه ...
چرا این اتفاق برام میافته ؟ انکار که مجبورم این کار رو انجام بدم ! انگار مجبورم مثل یه برده به کارهایی که ذهنم می گه تن بدم !
این اتفاق به این دلیل میافته که من هنوز بیماری و صدای زرنگ و وسوسه گرش رو نشناختم ! و وقتی حرفی میزنه ساده لوحانه با انگیزه ی لذت طلبی یا دل دادن به یکی از نواقصم مثل خشم ، شهوت ، حسد و ... شروع به بها دادن به این فکر می کنم ... و وقتی به وسوسه ای بها دادم ... تبدیل به اجبار میشه ...
اما این روزها من آگاهانه تر رفتار می کنم و اجازه نمی دم بیماری حق انتخاب رو ازم بگیره ... قبل از هر کاری لحظاتی به عواقب اون فکر می کنم ، با خودم می گم آیا این صدای بیماری و یه وسوسه برای خراب کاریه یا کاری معقول و منطقیه ؟ می دونم که با بها ندادن به وسوسه هام و مشارکت کردنشون ( گفتن به راهنما ، یه دوست قابل اعتماد یا ... ) ازش رها میشم ... و در چنگال اجبار گرفتار نمی شم . . . این روزها حق انتخاب دارم و بابتش از خدا سپاسگزارم من دیگه رفتارهای اجباری نمی دم ...
سوال بعدی ..
5-قسمت خود محورانه بیماری من چگونه بر زندگیم و اطرافیانم تاثیر می گذارد؟
۹۱/۱۰/۱۹