[عنوان ندارد]
دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۱، ۰۲:۰۵ ب.ظ
واااااااااااای خدا ... تا حالا چنین دوره ی طولانی فعال بودن بیماریم رو تجربه نکرده بودم ، کاملا غیر قابل اداره شدم و عین بچه ای که تازه رفته کلاس اول نمی دونم باید چیکار کنم ... زور بیماریم از من بیشتره و کم و بیش فلج شدم ... فکرم یه جای دوره ... تمام روز جای لبخند اخمو هستم ... چیزی خوشحالم نمی کنه ... افکار بحران زا تمام مغزم رو گرفته ... دعا و مراقبه هم اصلا ... واسم دعا کنید ... با این انرژی هایی که دارم از خودم متصاعد می کنم غریبه ام ... نمی خواااااااااااااااااااام ! آی خدااااااااااااااااااااااااا ! بیا دستمو بگیر .... مرسی :-)
۹۱/۱۱/۲۳