آخر خط ، یأس و انزوا
شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۱، ۰۶:۲۹ ق.ظ
سلام دوستان ، علت نبودنم و اینکه بهتون کم سر میزنم یا فرصت نمی کنم نظر بذارم فشار کار آخر ساله که وحشتناک شده ... ولی به یادتونم .
آخر خط این بیماری ... آخر خطی که منو به سمت مسیر آرامش کشوند چی بود ؟ (خو معلومه ! اون بالا نوشتم دیگه !!! ) یأس و انزوا ...
وقتی هر کاری می کردم غلط در می اومد ... وقتی هر راهی می رفتم به خسارت به خودم و دیگران ختم می شد ، وقتی موفقیت تو زندگیم مفهومی نداشت ، وقتی نگاه همه به من بخاطر رفتارهای سرشار از نقص و بیماری برگشت ، وقتی اعتماد به نفسم رو بخاطر شکست های پی در پی از دست دادم (که این شکست ها حاصل تکرار اشتباهاتم ، بها دادن به بیماری و نواقصم بود ) ، وقتی اطرافیانم رو به خاطر خساراتی که (اعم از مادی ، روحی ، عاطفی ، معنوی و ... ) می زدم از دست دادم ، وقتی که ...
به آخر خط رسیدم . تمام آرزوم مرگ بود ... و درد آور بود که نمی دونستم از کجا دارم میخورم و هر راهی رو که انتخاب می کردم به سرانجامی نمی رسید ... خداوند دستم رو گرفت و منو با مسیر آرامشم آشنا کرد ، با دوازده قدمی که به من گفت اعمال من حاصل افکارمه و فکر من بیماره ... و این بیماری قابل کنترله ، و این بیماری از عادتها و نواقصم سوخت میگیره ... و کسانی هستند که در این مسیر کنارم باشن ... و اینطور بود که از یأس و انزوا درومدم .
اما تجربش رو دارم که به محض اینکه از اصول و مسیر خارج میشم ، به دستور بیماری به گوشه ای می خزم و منزوی می شم و یأس به سراغم میاد ... یعنی این آخر خط میتونه خیلی زود به سراغم بیاد ... امروز من امیدوارم و با دوستانی که حمایت معنویشون آروم و محکمم می کنه دارم مسیر آرامشم رو می پیمایم .
تجربه ی شما در این مورد چیه ؟
۹۱/۱۲/۱۹