نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

تجربه

سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۱، ۰۶:۲۰ ق.ظ
می خواستم در مورد سوال بنویسم ولی یاد زمانی افتادم که هر تجربه ی تازه ای رو تو وبلاگ در میون میذاشتم ... شاید تجربه ها برا خودم تازه نباشه ولی دوستانی دارم که شاید این تجربه ها به دردشون بخوره ، پس دو تا تجربه از امروز : اولیش : با انرژی خیلی زیادی راهی محل کار شدم و در حال دعا و مراقبه بودم ... توی تاکسی ای نشستم که یه گوله انرژی منفی بود ... از اون آدمهایی که تمام عمرشون وقتی به چراغ میرسن قرمزه (بس که میگن بد شانسن ... ) و اونقدر انرژی از من گرفت که کاملا حسش کردم ... پس ادمهای مثبت رو پیدا کنیم و باهاشون نشست و برخاست کنیم ... دومیش : یه گربه ی سیاه پشمالو دیدم ، رفتم پیشش و گفتم "شلام پیشی ژشت شیاه ملوش پشمالو !!!1 " (تقریبا عادت دارم به گربه ها سلام کنم ، بهم حس خوبی میده ) بعد یادم افتاد هفته ی پیش یکی از دوستام ساعت 7 صبح توی شرکتشون با یه گربه ی سیاه پشمالو مواجه شده بود و بعد از جیغ و گریه و فرار و احساس ترس و وحشت و انزجار و ... ساعت 9 موفق شد از یه نیروی کمکی (که ساعت هفت صبح با تلفن گریه آلودی مبنی بر درخواست کمک از حضور یک هیولای سیاه و کثیف و ترسناک با دندانهای تیز  از خواب بیدار شده بود) کمک بگیره و نجات پیدا کنه ... نکته اینجاست : گربه از نظر من موجودی ملوس ، بی آزار ، دوست داشتنی ، با مزه و نازه ... پس سلام کردن به یه گربه حال منو خوب می کنه ... و برای دوست گربه موجودی ترسناک ، کثیف ، با دندونهای تیز و موهای کثیف و چشمای وحشت آور و ... است پس می تونه روزش رو خراب کنه ... همه چیز به نگاه ما مربوطه ... خوب ! توی پست بالایی بریم سراغ سوال بعدی ... عجز ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۲/۲۲
نیم نوشته

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی