غیر قابل اداره شدن زندگی
يكشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۶:۲۷ ق.ظ
سوال بعدی قدم :
مفهوم غیر قابل اداره برای من چیست ؟
چون خیلی شولوخم ! سریع درکی کوتاه می نویسم ... تکمیل و درکهای شما برام مهمه .
وقتی روال زندگیم در دست بیماریه زندگی من غیر قابل اداره میشه یعنی کنترل همه چیز از دستم خارج میشه و به دست بیماری می افته ... انگار حق انتخابهام رو از دست می دم . اداره ی زندگی من رو من انجام نمی دم بلکه فکری بیمار بر اساس خواسته های بیماری انجام میده ...
توی کارم به هم میریزم ، روابطم رو خراب می کنم ، هیچ چیز انگار سر جای خودش نیست ، افسرده و تنها میشم ، دست به هر چیزی می زنم خراب کاری به بار میاد و هزار اتفاق دیگه که معنیش اینه غیر قابل اداره شدم ...
این روزها درک های جدیدی از غیر قابل اداره شدنم دارم ، اصلا اینطور نیست که بعد از سالها تلاش من دیگه غیر قابل اداره نمی شم و هنوز اونقدر در مقابل بیماری ضعیفم که گاهی به تلنگری اداره ی زندگی از دستم خارج میشه و انگار خودم نیستم ...
سوالای بعدی که همه رو یکجا می کنم درباره ی نشانه های غیر قابل اداره شدنه .
۹۲/۰۲/۰۸