مفهوم غیرقابل اداره
چهارشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۱۰ ق.ظ
بارها درباره مفهوم غیر قابل اداره نوشتم ... این روزها چون دارم تجربش می کنم باز هم می نویسم ! ... بخشی از اولین قدم از قدم های دوازده گانه اقرار به غیر قابل اداره شدن زندگیه ... یعنی کنترل زندگی از دستم خارج میشه ، اونطور که می خوام زندگی نمی کنم و کارهایی می کنم (یا نمی کنم ) که دلم نمی خواد ...
یه شکاف در زندگیم ایجاد میشه ، انگار که افسار زندگیم بدست کس دیگه ایه ... در بدترین حالت فلج میشم و میشم تماشاچی داغون شدن زندگیم ...
غیر قابل اداره بودن ، از درون من و افکارم شروع میشه و به بیرون و زندگیم رسوخ میکنه ... ذهنم میشه پر از ترس و منفی بافی و رفتارم هم از روی ترس و بیماری ...
و اگه ادامه پیدا کنه تبدیل میشه به آشفتگی در تمام مسائل زندگیم ...
این اتفاقات وقتی می افته که من یادم میره در مقابل بیماری چقدر عاجزم و شروع می کنم با اراده ی خودم و با خودمحوری و بی توجه به اصولم مدتی زندگی می کنم ...
از خدا کمک می خوام که خودم رو اسیر چنین شرایطی نکنم و هر جا که به غیر قابل اداره بودن و انکار خودم پی بردم فورا بهش اقرار کنم و شروع کنم مسیرم رو عوض کنم . .
۹۲/۰۶/۲۷