نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

بیماری

شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۲، ۰۵:۲۱ ق.ظ
دیروز به مسئله ی جالبی پی بردم ... یه زمانی بیماری خیلی ساده و مستقیم می اومد ، بی نقاب و دردسر ، یک ضرب دهنم رو سرویس می کرد !!! به همین سادگی ... مثلا یه وسوسه ی وحشتناک می نداخت به جونم و لبخند زنان جلوم مینشست ! می گفت حالا اگه زور داری ازش نجات پیدا کن ... و من ضعیف و بی ابزار به وسوسه هاش عمل می کردم ... و به خودم لعنت می فرستادم ... وقتی وارد برنامه شدم ، تازه شروع کردم به جنگیدن ... ابزارهای کمی در اختیارم بود ، اما می تونستم جلوش وایستم .. اونم زرنگ تر شده بود ، حمله ها رو فقط وقتهایی می کرد که ضعیف تر بودم ... نوع وسوسه هاش عوض شده بود ، قالب و شکلشون ، زمانشون ... اما این روزها ... بیماری به اندازه ی من رشد کرده (و ما به این می گیم مرموز ، موزی ، پیشرونده بودن بیماری ) . گاهی یادم میره که بیماری هست (و این قدرتشو نشون می ده که چطور خودش رو در اعماق فکرم مخفی می کنه ) ... احساس دانستگی ... احساس توانایی ... اینا ابزارای جدیدشن ... این روزها از وسوسه های تابلو خبری نیست ... بیماری بصورت بی نظمی ، بی حوصلگی ، خود کم بینی و خود بزرگ بینی ، بی برنامگی ، دوری از جلسات و بهبودی به بهانه های مختلف (مثلا امروز به جلسه نیاز نداری ، مسئولیت هات مهم ترن !!! به تعهدت برس !) ظهور می کنه ... این روزها بیماریم لباسش رو عوض کرده و من برای شناختنش در این مرحله از بهبودی به ترازنامه های دقیق قدم ده نیاز دارم ... به تماس بیشتر ... دعام کنید ... اینم عکس بیماری ای که فکر می کنم نابودش کردم و فقط کفشاش مونده !!!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۱
نیم نوشته

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی