نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۱۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۰ ثبت شده است

۰۹بهمن
دو روزه تجربه جدیدی رو زندگی می کنم ! دعا ! اینکه توی مسیری به سر کار می رم ، توی لحظه های تنهاییم ، توی لحظه های بیکاریم به جای فکر کردن به گذشته و آینده ، فکر کردن به آدما و اطراف شروع می کنم بی واسطه با خدا (خدایی که خودم درک می کنم و کاملا مال خودمه ) صحبت می کنم . شکر گذاری ، گلایه ، تعریف !!! و اون لحظات چقدر لذت بخش می شه ... خدای خوبم ، می دونم هر چه اتفاق می افته به صلاحمه ، می دونم که هر چه خوبیه از توه که توی زندگیمه و هر چی بدیه از منه در حق خودم ... از خواستت آگاهم کن و منو به مسیری که خودت می خوای هدایت کن . آمین .
نیم نوشته
۰۸بهمن
این ایمیل از کامران عزیز به دستم رسید ، مستقیما نقل می کنم : بسیاری از سخــنرانان موفق به خصــوص در حوزه قانون جــذب نظــیر ایســترهیکس نظـریه جالبی دارند. آنها میگویند اگر انــسان بتواند فقط 18 ثانیه روی چیزی که واقعا میخواهد تمرکز کند یک زنگ بزرگ در کاینات به صدا در می آید که توجه کل هستی را به سمت این شخص جلب میکند اگر این 18 ثانیه بتواند تا 68 ثانیه ادامه یابد دیگر کار تمام است و کل هستی به تکاپو می افتد تا برای فکر متمرکز شده یک راه حل پیدا کند. اگر آرزوست برآورده اش کند و اگر سوال است برایش جوابی بیابد. در نگاه اول شاید این عدد 68 ثانیه خیلی کم و ناچیز به نظر برسد. 68 ثانیه یعنی فقط یک دقیقه و هشت ثانیه و بسیاری از افراد میگویند که تمرکز به مدت 68 ثانیه هیچ کاری ندارد؟! خوب آیا شما هم همین طور فکر میکنید؟ بسیار عالی است! امتحان کنید. خواهید دید که هنوز 18 ثانیه اول رد نشده فکرتان منحرف میشود. ایده ای جدید بلافاصله از اعماق افکارتان ظاهر میشود و نجواگر درونی تان به سخن در می آْید که جدی نگیر و دست از این بازی ها بردار و به مسایل مهم تر زندگی بپرداز و ... ما عادت کرده ایم و در حقیقت عادت داده شده ایم که بدون فکر و بر اساس عادت زندگی کنیم. ما صبح از خواب بر می خیزیم بدون این که فقط 68 ثانیه برای کارهای روزانه وقت بگذاریم شروع می کنیم به خوردن صبحانه و سر کار رفتن. بدون اینکه 68 ثانیه مستمر ناقابل برای ارزیابی کارهایمان وقت بگذاریم اسب سرکش ذهن را به این سو و آن سو می تازانیم تا ظهر شود و ناهاری بخوریم و استراحتی و بعد دوباره کار و سپس شب و دور هم جمع شدن و تلویزیون دیدن و بعد خوابیدن. هر ساعت 60 دقیقه است و شبانه روز شاملا 24 تا 60 دقیقه یعنی هزارو چهارصد و چهل دقیقه است اما ما خیلی مواقع در این 1440 دقیقه شبانه روزمان نمی توانیم 68 ثانیه روی یک موضوع خاص فکرمان را متمرکز کنیم!! به راستی این فکر پر جست و خیز که نمیتواند 68 ثانیه آرام بگیرد به چه دردی می خورد؟! فکر پریشان و ناآرام چیزی جز بی قراری و آشفتگی به همراه ندارد. پیر و جوان و زن و مرد هم نمی شناسد. فکری که نتواند آرام گیرد و چند لحظه ای روی موضوعی که صاحب فکر صلاح می داند متمرکز شود، مطمئنا به هنگام نیاز و بحران که تمرکز بیشتر لازم است، کارآیی ندارد و فلج می شود. باید همین الان هر کاری که داریم زمین بگذاریم و به سراغ ذهن ناآرام خود برویم و 68 ثانیه آن را مهار کنیم. 68 ثانیه به شرایطی که الان در آن قرار داریم بیندیشیم. 68 ثانیه بعد به این که واقعا در زندگی چه می خواهیم فکر کنیم. 68 ثانیه بعد به خوشبختی های خودمان بیندیشیم و 68 ثانیه دیگر به این فکر کنیم که چقدر آرام می شویم وقتی روی مسائل زندگی خودمان با آرامش فکر می کنیم.
نیم نوشته
۰۶بهمن
برام جالبه که هر چه که در مکاتب و مذاهب مختلف می گردم می بینم همه از تعادل می گن ... از کتاب گیتای 4 هزار ساله گرفته تا مکاتب و عرفانهای جدید ... همه از تعادل می گن . درباره این فکر کردید که نقایص اخلاقی ما همون حالات عادی رفتاری هستن که از حالت تعادل خارج شدن ؟ خشم یه احساس عادیه اما پرخاشگری یه نقصه ... خوردن یه کار عادیه ولی پرخوری یه نقصه ، حتی صداقت یه کار خوبه ولی صداقت زیاد از حد می شه حماقت ... با وارد کردن تعادل به هر بخش از زندگیم ، هر روز آرامش بیشتری رو تجربه می کنم ...
نیم نوشته
۰۵بهمن
چرا دوازده گام تا پرواز ... حقیقت اینه که وقتی از دنیای قبلی که توش بودم خسته شدم ، با یه مسیر آشنا شدم ، مسیری که امروز توی نیمه های راهشم ، مسیری که طی دوازده گام منو آزاد می کرد . از چی ؟ از خودم ! این مسیر حق انتخابمو بهم برگردوند . فرق انسان با بقیه جانورها چیه ؟ مگه غیر از اینه که انسان حق انتخاب داره ؟ ما امروز چقدر حق انتخاب داریم ؟ ظاهرا زیاد ؟ اما وقتی توی رودربایستی می افتی چقدر حق انتخاب داری ؟ وقتی هوس می کنی چیزی رو بدست بیاری چقدر حق انتخاب داری ؟ وقتی از کسی متنفری چقدر حق انتخاب داری ؟ وقتی می ترسی چقدر حق انتخاب داری ؟ وقتی احساس گناه و خجالت می کنی چقدر حق انتخاب داری ؟ اگه حق انتخاب داری چرا آرامش رو انتخاب نمی کنی ؟ ... این دوازده گام همه ی این آزادی ها و حق انتخاب ها رو به ما می ده . امروز در نیمه راه خیلی از حق انتخاب هام رو بدست آوردم ... و با اشتیاق به راهم ادامه می دم ... پس از این به بعد بعضی مطالب رو درباره این دوازده گام تا پرواز می نویسم ...
نیم نوشته
۰۴بهمن
قدر امروزم با گذشته متفاوته ! امروز می دونم همه چیز تو این دنیا سر جای خودشه ، این افکار منه ، این منم که سر جای خودم نبودم ... امروز می دونم خیلی اتفاقا توی زندگی فرآیند هستن ، درخت یهو قد نمی کشه ، بچه یهو بزرگ نمی شه ، یهو یهو یهو... چیزی که همیشه دنبالش بودم که همه چیز یهو درست بشه . امروز صبر کردن رو خوب یاد گرفتم و دارم تمرین می کنم . صبر می کنم تا آنچه که براش تلاش کردم ثمر بده ، صبر می کنم و به اطرافیانم فرصت رشد می دم ، فرصت ابراز وجود و احساسات ... امروز وسط حرف کسی نمی پرم ، خیلی کم تاکسی دربست می گیرم !!! صبر می کنم تا نوبتم بشه ... صبر سرعت و استرس روزها رو کم می کنه و آرامش امروز من حاصل همین صبره ...
نیم نوشته
۰۳بهمن
یه روز دیگه گذشت ... پر از درسهای جدید . قشنگه که زندگی عین مدرسه می مونه وگر نه چقدر روزها تکراری می شدن ... دیروز گفتن احساسم رو تمرین کردم . چقدر سخت بود و چقدر احساس سبکی بهم داد . حمل کردن احساسات ، رنجشها ، ترسها یکی از کارهاییه که مردم انجام می دن و نمی دونن چقدر سبک شدن زیباست ... دیروز یاد گرفتم توقعاتم از مردم رو پایین تر بیارم ، همه نمی تونن مثل من فکر کنن ، همه نمی تونن مثل من ببینن و شاید زیبایی دنیا توی همین نکته است . تفاوت ها . معیارهای ما با هم فرق می کنه ، شاید من دوست داشته باشم با کسی دوست باشم یا زندگی کنم که روحش قشنگ باشه ، کسی که بفهمه ، کسی که فرق کنه و شاید دیگری دوست داشته باشه با کسی دوست باشه که کت و شلوارش اتو داشته باشه ، مدرک تحصیلی داشته باشه ، ماشین داشته باشه . کی میتونه بگه کدوممون اشتباه می کنیم ؟ حقیقت اینه که اشتباهی در کار نیست ... هر کس زندگی خودش رو زندگی می کنه ، دردهای خودش رو تجربه می کنه و رشد خودش رو احساس می کنه ... دیروز ... چقدر طولانی بود ، دقیقه هاش قدر ساعت می گذشت ! ایمان پیدا کردم که زمان رو من می سازم ، نه ساعت . دیروز یاد گرفتم که نمی تونی هم آرامش رو بدست بیاری ، هم به زور با کسی شریک بشی ... دیروز صبر رو تمرین کردم ، اینکه خواست خدا هر چی که باشه همون می شه ... چه روزی بود دیروز .
نیم نوشته
۰۲بهمن
نمی خوام از خودم بت بسازم ... نمی خوام پیش همه اونقدر خوب باشم که خودم نباشم . من ترکیبی از نقاط ضعف و نقاط قوتم و تفاوتم با بقیه اطرافیانم در دو چیزه . اولی اینکه می دونم دارم کجا می رم و چکار می کنم ، مشتاق و جستجو گرم  . دوم اینکه در هر لحظه سعی می کنم که نقاط قوتم قوی تر و نقاط ضعفم ضعیف تر باشه ... همین ! من تازه اومدم روی زمین شما ... پس ترجیح می دم شروع نکنم به نقاب زدن . امروز احساسای نیما رو زیاد دوست نداشتم . نیما نمی تونه به خاطر ترساش جایی که خیلی راحت باید حرفشو بزنه ، احساسشو بیان کنه . نیما هنوز از شکستن می ترسه ، از رد شدن می ترسه ، از نگاه شماتت آمیز می ترسه ... و اینهمه ترس رو ساعتها حمل می کنه ... امروز خوب هم بودم ، شاد هم بودم ، شعر هم گفتم ... اما دارم خودم رو شماتت می کنم . تا بزرگ شدن و بیدار شدن راه درازی پیش رومه . من براش هر روز دعا می کنم ، شما هم برای نیما دعا کنید .
نیم نوشته