۲۹بهمن
سوال بعدی انکار ...
راستی سلام ! با انرژی و روحیه و حال و احساس قشنگ برگشتم ...
آیا بیماری و مشکلاتم رو با دیگران مقایسه می کنم ؟
برای من یکی از راههای رفتن تو فاز انکار و فرصت دادن به بیماری واسه جولان دادن و صفا کردن همین مقایسست ... مقایسه برای من دو نوعه : مقایسه کردن شدت و بدی بیماری و مشکلاتم نسبت به دیگران ( مثلا مشکلات من خیلی بدتر ، جدی تر ، خطرناکتر و ... از فلانی و فلانیه ... اینا نمی دونن مشکل واقعی چیه .. ) نتیجه چی میشه ... ارتباطاتم ضعیف میشه ، نا امید میشم ، کمک گرفتن یادم میره ، بیماری با احساس تفاوت باعث میشه و من و خودش بمونیم و یا درگیر خود کم بینی میشم یا خود بزرگ بینی ... دریچه ی افکارم بسته میشه ، آموزش پذیریم کم میشه ، احساس تنهایی و تفاوت ...
اما روشی که مد نظر این سؤاله :
مقایسه می کنم و می گم بابا من خیلی بهتر از فلانی و فلانی ام ... من نسبت به اینا فرشته ام ... مثلا : آقا فلانی تمام زندگیش دروغه ... من هر از گاهی محض احتیاط یه دروغ کوچیک میگم ! ( و یادم میره که دروغ بده ! در هر شرایطی ! و بیماری من با این مقایسه داره زشتی دروغ خودم رو کمرنگ می کنه و دوربینم رو روی اطرافیانم روشن میکنه ) ...
یه مثال دیگه : آرامش و زندگی خودم رو با کسایی که سه برابر من تو انجمن بودن مقایسه می کنم و میگم دمم گرم ! کارم درسته ! «و این یعنی فاجعه ... این یعنی یادم میره با یه بیماری کشنده ، پیش رونده ، موذی (نوشتم موزی !!! خودم نیشم وا شد ! ) ، لاعلاج دارم زندگی می کنم که اگه غفلت کنم تمام آرامش و خوشبختیم رو در یک لحظه میتونه ازم بگیره » یادم میبره اول راهم ... یادم میبره هیچی نمی دونم ...
باید امروزه دست از مقایسه بردارم . باید یادم باشه که بیماری من در هر شرایطی به خودی خود بده ! فرقی نداره دیگران چطورن ، کسی که آنفولانزا میگیره بی خیال درمان نمی شه به علت اینکه نفر کناریش سرطان داره ! اینا هر دوش اگه بهش نرسیم کشنده است ...
یه مدته وبلاگ حال و هوای قدیم رو نداره ... نظر بذارید و درک خودتون رو از مقایسه و انکار بنویسید ... خوشحال میشم از تجربه هاتون استفاده کنم .