نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۳۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۱ ثبت شده است

۲۶شهریور
دلم گرفته و نوشتنم نمی آد ! و اگه زندگی از لحظات شاد و دلگیر ساخته نمی شد که زیبا نبود ... خدا رو شکر می کنم واسه اینکه زمانی تمام روزهام ، ماههام و سالهام دلگیر بود ولی اینروزا گاه گاهی دل من می گیرد ... ولی برای خالی نبودن بلاگ مطلبی رو از بلاگ یه دوست سرقت محترمانه ی ادبی کردم که ارزش خوندن داره آرزو ، زندگی شخص را میسازد و شخصیت او را کنترل میکند آرزو مانند سکان یک کشتی جهت حرکت را مشخص میسازد سکان یک کشتی نسبت به خود آن ممکن است خیلی کوچک باشد و دیده نشود،اما مسیر حرکت یک کشتی عظیم را کنترل می نماید بنابراین یک زندگی بدون امید و هدف مانند یک کشتی بدون سکان  می باشد،همینطور یک فرد بی هدف نیز جهت خود را از دست داده و آنقدر در امواج متلاطم زندگی سرگردان میشود تا سرانجام غرق شود
نیم نوشته
۲۵شهریور
می خواستم یه مطلب پر انرژی و قشنگ بنویسم که دوستی وارد شرکت شد ... باورم نمی شد ... اوضاع و سر و وضعش عین کارتن خوابها شده بود !!! و این دوست کسی بود که چندین سال باهاش زندگی کرده بودم ... تمام وجودش پر از انرژی منفی ، سرخوردگی ، دیوانگی و ... بود . تمام انرژیم رو گرفت . چطور یه آدم میتونه خودش رو نابود کنه ؟! کار سختی نیست ... یک بار این کار رو با خودم کردم ... ولی حضور این دوست برام درس بود ... چی اونو تا اینجا کشوند ؟ رفتارش ... سالها سعی کردم بهش کمک کنم ، هر بار فقط حرفهای خودش رو می زد و بعید میدونم توی 5 سالی که باهاش رفاقت کردم یک بار هم حرفهام رو شنید ... ("نداشتن گوش شنوا" ) ... همیشه کار خودش رو می کرد و به عواقبش هم فکر نمی کرد ("خودمحوری و خودرأیی ) ، واقعیت ها رو نمی دید و تو دنیای خودش با قوانین خودش زندگی می کرد (" دید تونلی و خیالبافی ") ، هیچوقت تغییر نمی کرد ("مقاومت در مقابل تغییر" ) ... تو کارهاش عقل جایی نداشت و همیشه با احساسش تصمیم می گرفت ("عدم استفاده از عقل ") ، هرگز دوستان درستی انتخاب نمی کرد ("روابط اشتباه " ) و اگه بخوام بگم یک تومار ازش درمیاد ... (و حقیقت اینه که من هم همین مسیر رو قبلا پیمودم پس باهاش احساس همدردی می کنم ، جز جایی که در مقابل تغییر ایستادگی می کنه و از چیزی که هست راضیه ) ... با این رفتارها خانوادش طردش کردن ، یه ازدواج ناموفق داشت ، بر اثر یه اشتباه زندانی شد ، کارش رو از دست داد و دوستانش رو ... و الان ... این اتفاق برای هر کدوم از ما میتونه با انتخاب الگوهای بالا بیافته (و هرگز فکر نکنیم من فرق می کنم !!! ) و مهم انتخاب ماست ... چه زندگی ای رو انتخاب می کنیم .
نیم نوشته
۲۳شهریور
به نقل از وبلاگ باران (سرقت محترمانه !!! )
نیم نوشته
۲۳شهریور
امروز خسته و خوابالوده و بی انرژی ام ... یه تراز گرفتم ، نه کار سخت بدنی ای داشتم ، نه فشار و استرسی ... و یک نکته ی مهم یادم افتاد : سطح انرژی ما با کسانی که باهاشون نشست و برخاست می کنیم رابطه ی مستقیم داره ! و من امروز و دیروز انواع برخورد رو با مشتریهایی داشتم که 48 ساعت نخوابیده بودن ، کار سخت بدنی انجام داده بودن ، افسرده بودن و ... و انرژی و خستگی اونها به من منتقل شد ! به همین سادگی !  این مسئله خیلی ساده می تونه نوع جدیدی از زندگی رو به ما یاد بده : فقط دوستانی داشته باش که مثبت اندیش هستند ، شاد هستند و زندگیشون رو زندگی می کنند ... زمانی همه ی دوستای من عاشق غرغر کردن از دست زمانه ، افسرده و داغون بودن ... مشخصه که منم عین اونا باید آشفته و افسرده باشم . این روزها دوستانی مثبت ، شاد و مهربان دارم ... دوستانی که توی مسیر آرامش هستن ...
نیم نوشته
۲۳شهریور
یه زمانی به همه ی آدمهای اطرافم می گفتم آدمهای عادی ... خودم رو با اونها مقایسه می کردم . امروز فهمیدم بین ما آدمهای عادی کمی وجود دارن ... آدمهای عادی کسانی هستند که طریقه ی انسانیت (همون مسیر آرامش ) رو طی می کنن ، موفق و شاد هستن ... اونها دارن مثل یک انسان از توانایی ها و داشته هاشون لذت می برن و باقی مردم ... غیر عادی هستن ! یه آدم عادی آرومه ، موفقه ، شاده ، قویه ، با ایمانه ، انسانه ... اونچه که ما رو از آدمهای عادی جدا می کنه پیروی کردن از صدای ذهنمونه ... پیروی از نواقص اخلاقیمون ... اشتباهات مکرر و تکرار اونهاست ... این روزها دارم به آدمهای عادی شبیه میشم و چقدر لذت بخشه . می خوام از داشته هام بگم ... از به دست آورده هایی که طی دو سال جمع کردم ... داشته هایی مثل روابط سالم ، آرامش ، ایمان ، سلامت روح و جسم ، توانایی کمک گرفتن وکمک کردن ، لبخند ، مراقبه ، دعا ، درک جدیدم از خدا ، صداقتم ، اعتبارم ، رشدم توی کار و زندگی ، دوستانی برای درد دل ، راهنما ، راه ، هدف ، امید ، پشتکار ، سلامت عقل ، ... و اگه بخوام بگم تا پایین صفحه خواهم نوشت ... اگه من تونستم ، تو هم می تونی ... دو سال چیز زیادی نیست ... و حیرت زده ام که دو سال بعد در چنین روزهایی چه خواهم نوشت و چه ها خواهم داشت ... خدایا شکرت بابت همه ی داشته هام ، بابت داده هایی که نعمتت هستن و نداده هایی که حکمتت ...
نیم نوشته
۲۳شهریور
امروز به درک عجیبی رسیدم : هر راز توی زندگی من یعنی اینکه من یه جای کارم میلنگه  !!! یعنی زندگیم شفاف نیست ... یعنی هنوز اشتباهاتی برای پنهان کردن هست ... اگه نتونم به اون یک نفری که بهش اعتماد کردم رازی رو بگم یعنی هنوز طبق خواسته های صدای ذهنم (شیطان) دارم عمل می کنم ! به عبارتی ما به اندازه ی رازهامون بیماریم و اسیر ذهن (همون شیطان کوچک درونمون ) . گاهی رازهای کوچیک دردسرهای بزرگی رو به دنبال دارن ... نمی گم همه ی رازهاتون رو افشا کنید و خودتون رو سرویس کنید ! ولی به هر راز و چیز پنهان کردنی توی زندگیتون هست فکر کنید که چرا شفافیت زندگیتون رو به خاطر این مسئله گرفتید ؟ این راز چه باری رو دوشتون گذاشته ؟ چرا این مسئله پنهان کردنی شده ؟ افشا شدن اون چه تأثیری توی زندگیتون میذاره ...  میگم زندگی شفاف زیباتره ... سعی کنید راز سازی نکنید ! طوری شفاف زندگی کنیم که نیازی به پنهان کاری نباشه ...
نیم نوشته
۲۱شهریور
دیروز به دوستی برخورد کردم که مدتیه ازمن ، مسیر و دوستان فاصله گرفته ... باور کردنی نبود که طی چند ماه یک نفر بتونه اینقدر سقوط کنه !!! تو شغلش ... شکست خورده بود ! تو زندگی خانوادگی اشت ... شکست خورده بود ... تو روابطش با دوستاش ... شکست خورده بود !!! حتی ظاهرش هم آشفته بود ... شکست از سر و روش می بارید . از خدا و زندگی و روزگار و "بد شانسی " می نالید ... چقدر در شکست ها و بد شانسی هامون سهم داریم ؟! چرا یک نفر موفق میشه و یک نفر بدشانس ؟! چرا بعضی ها دائم در حال شکست خوردن هستن و عده ای دائم در حال بالا رفتن پله های موفقیت ؟ حقیقت اینه که این ماییم که به استقبال شکست و ناکامی میریم و آخر سر که بهش رسیدیم تازه شروع می کنیم به گله و شکایت از بخت و روزگار و خدا ... به زندگی خودم نگاه می کنم ! تا وقتی با نواقصم و اشتباهاتم زندگی می کردم همیشه مشغول شکست خوردن بودم ... ولی وقتی اصول روحانی (مثل صداقت ، صبر ، پشتکار ، تعهد ، عشق ، مسئولیت پذیری و ... ) وارد زندگیم شد ، شکست ها تموم شد ! به همین سادگی ... و جالبه که تمام جنبه های زندگی به هم مربوطه ... وقتی من با هم خونه ایم بداخلاق باشم ، تنش ایجاد میشه ، تنش با نقص تنبلی ام جمع می شه و درس نمی خونم ... و وقتی نمره نیاوردم از دنیا که این هم خونه ای رو بهم داده و روزگار که همش کارای سخت پیش پام میذاره و استاد و دانشگاه و ... شاکی میشم ... کافی بود تلاش کنم ، مهربان باشم ، صبور باشم ، برنامه ریزی داشته باشم ... شانس رو من می سازم نه روزگار ... و در مواقعی که شانس واقعا سراغ یکی می آد (همون شانسی که ما اتفاق می دونیمش ) در حقیقت دنیاست که داره پاداش درستی رفتار و زندگی اون شخص رو می ده ...
نیم نوشته
۲۰شهریور
نکته ای که این روزها فکرم رو به خودش مشغول کرده "چیزهای کوچیک" هستن ... که چه تأثیر بزرگی تو زندگی آدما می ذارن ، و ما به واسطه ی کوچیک بودنشون بهشون توجه نمی کنیم . مثال های زیادی می تونم ازش بزنم ... یه ترس کوچیک که من تو ذهنم بزرگش کردم بی نهایت فرصت رو از من می گیره ... یه بازی می تونه تمام کار و زندگی منو مختل کنه ... آشفته بودن سر و وضع خونه : اگه چیزها و کارهای کوچیک رو هر بار مرتب کنم ، همه ی خونه مرتب میشه ... گاهی چیزهای کوچیک رو اونقدر بزرگ می کنم که خودم در مقابلش فلج میشم ... و گاهی اصلا نمی بینمشون ... حالا که خوب نگاه می کنم یکی از علل آرامش و تغییرات امروزم توجه به همین چیزهای کوچیکه ... تغییرات کوچیک و ذره ذره تونست اینهمه تحول تو زندگی ام ایجاد کنه ... کارهای خوب کوچیک تونست مسیر نگاه و زندگیم رو عوض کنه ..
نیم نوشته
۲۰شهریور
یه آهنگه که گوش دادنش خستم نمی کنه ... خودم واسه کادو تولد ازش گرفتم ... حس قشنگی بهم میده ، متنش رو میذارم ، اگه دوست داشتید آلبوم "خدایا" مازیار فلاحی رو می تونید بخرید و ترانش رو بشنوید (از نظر اخلاقی پیشنهاد نمی کنم دانلودش کنید !!! ) خدایا نگاهم رو به سمت تو / شبم آیینه ی ماهه دارم نزدیک تر می شم  / یه کم تا آسمون راهه به دستای نیاز من / نگاهی کن از اون بالا من این آرامش محضو  /به تو مدیونم این روزا خدایا دوستت دارم  / واسه هر چی که بخشیدی همیشه این تو هستی که  / ازم حالم رو پرسیدی بازم چشمامو می بندم / که خوبیهاتو بشمارم نمی تونم فقط می گم  /خدایا دوستت دارم  تو دیدی من خطا کردم / دلم گم شد دعا کردم کمک کن تا نفس مونده / به آغوش تو برگردم تو حتی از خودم بهتر/ غریبی هامو میشناسی نمی خوام چتر دنیا رو / که تو بارون احساسی خدایا دوستت دارم / واسه هر چی که بخشیدی همیشه این تو هستی که / ازم حالم رو پرسیدی ...
نیم نوشته
۱۹شهریور
امروز برای من معنای خاصی داره ... نوزدهم شهریور ... دقیقا دو سال پیش تو همچین روزی یک ورشکسته ی کامل مالی ، جسمی ، روحی ، عاطفی و روانی بودم ... تو اوج افسردگی ، در همه ی ابعاد زندگی شکست خورده و در آرزوی مرگ ... و خداوند دست گرمش رو گذاشت روی شونه هام ... تصمیمی گرفتم (که می دونم کار من نبود و فقط حمایت اون بود ) . تصمیم گرفتم از زمین بلند بشم ، تصمیم گرفتم همه چیز رو تغییر بدم ، تصمیم گرفتم ... و شروع کردم . امروز دو سال از اون روز گذشته ... دیگه ورشکست نیست ... دیگه افسرده هم نیستم ... زندگی رو دوست دارم ... زندگی کردن رو هم ... شکست رو شکست دادم ! کمک گرفتن رو یاد گرفتم ، کمک کردن رو هم همینطور ... دوست داشتن رو یاد گرفتم و دوست داشته شدم ... آرام شدم و اون رو با دیگران تقسیم کردم ... امروز تولد واقعی منه !
نیم نوشته