نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۴۸ مطلب در مهر ۱۳۹۱ ثبت شده است

۳۰مهر
این روزها نا آرومم ... وارد مرحله ای جدید از زندگیم شدم ... باز هم آزمون ... بازهم تجربه ... و ذهنم از این فرصت استفاده می کنه ... اونقدر حرف می زنه ... اونقدر میگه و میگه که سه روزه نه خواب دارم و نه خوراک ...  اما واسه آروم کردنش راهی پیدا کردم ... ذکر ... با هر سبحان الله و لااله الا الله که می گم آروم تر و آرومتر میشم ... انگار دنیا هماهنگ با من ذکر میگه ... هنوز هم اعتقادات مذهبی قوی ای ندارم ، اما به پاکی و یگانه بودن خدای مهربونم ایمان دارم ... خدای خوب ... مرسی که هستی ... مرسی که وقتی از شدت غم و تنهایی به خودم می پیچم بهم یادآور می شه که هرگز تنها نبودم ...مرسی که تنهام نمی ذاری ... مرسی که با یادت هم آروم میشم ... مرسی که وقتی بهت نیاز دارم هرگز تنهام نذاشتی ... مرسی که دست گرمت رو روی شونه هام حس می کنم ... مرسی که با نشانه ها ... با هدایایی که بهم می دی ... نمی ذاری از مسیرم خارج بشم ... دوستت دارم
نیم نوشته
۲۹مهر
با رنجش هام این روزها خیلی راحت کنار میام ... چون چیزی رو توی دلم نگه نمی دارم ... اگه مسئله طوری بود که باید تغییرش می دادم ، براش بجنگم یا در راستاش تلاش کنم ، تلاش می کنم ... ولی احساس مورد ظلم واقع شدن و رنجش رو با خودم حمل نمی کنم ... گاهی می بخشم ... و معمولا همین کارو می کنم ، به قول دوستی اگه ببخشم یا نبخشم فرقی به حال اون نمی کنه ولی به حال من ... خیلی فرق می کنه . آرامش حاصل از بخشش ارزشش رو داره . گاهی وقتی به کسی خسارت وارد نشه ، مستقیما احساسم رو به طرف مقابل می گم ... تو این مواقع اکثرا (اگه با دید باز وارد بشم ) توضیحات طرف مقابل نه تنها ارومم می کنه ، بلکه بهم یاد میده که چقدر رنجشام ساده و اشتباهن ... و اگه طرف مقابل به حق به جانبی ادامه بده ، حداقل من احساسم رو گفتم ... و چقدر خوبه این رها و سبک بودن ... آخرین کاری که در مورد هر رنجش انجام میدم اینه که دنبال نقش خودم در این مسئله (با صداقت ، بی قضاوت و حق به جانبی که خودش معمولا نقش اصلی منه ! ) می گردم . وقتی به نقش خودم در هر رنجش پی می برم ، ازش آزاد می شم ... تکرار اشتباه هم نمی کنم ... رنجش ها کوله باری سنگین بودن که امروز رهاش کردم تا مسیر ارامشم با سبکی و سرعت بیشتری ادامه بدم ...
نیم نوشته
۲۹مهر
در مورد دیگران چقدر قضاوت می کنیم ؟ وقتی کسی از مشکلاتش می گه چقدر از موضع بالا نگاهش می کنیم ؟ در مورد گفته ها و مشکلاتش چقدر قضاوت می کنیم ؟ امروز داشتم به این فکر می کردم که ما آدمیزادیم ... و هممون هم مشکلات خاص خودمون رو داریم و جالب اینجاست که دوست نداریم کسی قضاوتمون کنه ... این قضاوت ما باعث می شه خودمون هم نتونیم به کسی اعتماد کنیم از ترس قضاوت ! و احساساتمون رو سرکوب کنیم ! این روزها دوستهایی دارم که از تاریکترین نقاط وجودم باهاشون صحبت می کنم و می دونم دربارم قضاوت نمی کنن ، نصیحت و ارشادم هم نمی کنن ، فقط گوشن واسه شنیدن و عشق واسه همدردی ... و اونها هم به من اعتماد می کنن ، چون قضاوتشون نمی کنم ... بیاید دست از قضاوت برداریم ...
نیم نوشته
۲۸مهر
با تشکر از دوست خوبم فهیم... به خاطر مطلب زیباش . می گویند بودا هر گاه با بی احترامی یا بد رفتاری کسی مواجه می شد...از او تشکر می کرده است! وقتی علت را می پرسیدند.. بودا می گفته است: زندگی آینه ای است که ما خود را در آن می بینیم. نوع رفتار دیگران با ما نشانه وجود منشاء آن نوع رفتار در خود ماست که بعنوان همسان جذب شده است. و بدینگونه می توان عیوب خود را یافت.   اگر مخالفان خود را به‌ پای چوبه‌ی اعدام می کشانی ! بدان‌ صاحب عقلی هستی بسان طناب . و اگر مخالفان خود را به‌ زندان می فرستی! بدان صاحب عقلی هستی بسان قفس . و اگر با مخالفان خود به‌ جنگ درمی افتی! بدان صاحب عقلی هستی بسان چاقو . و اما اگر با مخالفان خود به‌ بحث و گفتگو می پردازی و آنها را متقاعد می سازی و به‌ سخنان حق آنها قناعت می کنی! بدان صاحب عقلی هستی‌ بسان عقل !!
نیم نوشته
۲۸مهر
با تشکر از دوست خوبم فهیم... به خاطر مطلب زیباش . می گویند بودا هر گاه با بی احترامی یا بد رفتاری کسی مواجه می شد...از او تشکر می کرده است! وقتی علت را می پرسیدند.. بودا می گفته است: زندگی آینه ای است که ما خود را در آن می بینیم. نوع رفتار دیگران با ما نشانه وجود منشاء آن نوع رفتار در خود ماست که بعنوان همسان جذب شده است. و بدینگونه می توان عیوب خود را یافت.   اگر مخالفان خود را به‌ پای چوبه‌ی اعدام می کشانی ! بدان‌ صاحب عقلی هستی بسان طناب . و اگر مخالفان خود را به‌ زندان می فرستی! بدان صاحب عقلی هستی بسان قفس . و اگر با مخالفان خود به‌ جنگ درمی افتی! بدان صاحب عقلی هستی بسان چاقو . و اما اگر با مخالفان خود به‌ بحث و گفتگو می پردازی و آنها را متقاعد می سازی و به‌ سخنان حق آنها قناعت می کنی! بدان صاحب عقلی هستی‌ بسان عقل !!
نیم نوشته
۲۸مهر
در هر شرایطی که هستیم ، قدر داشته هامون رو بدونیم ... چرا اینقدر بی مقدمه ؟! چون اکثر آدمها تمام عمرشون رو به حسرت خوردن می گذرونن و به گذشته و از دست داده ها فکر می کنن . ولی یک هزارم زمانی رو که به آه و ناله برای گذشته و از دست داده ها می گذرونیم به نگاه کردن به داشته های امروزمون نمی گذرونیم ... اگه واقعا همیشه آماری از داشته هامون داشته باشیم ، اگه هر روز بابت همشون شکرگزار باشیم و ببینیمشون ... دیگه از دستشون نمی دیم ... دیگه تبدیل به حسرت نمی شن ... رشد می کنن ، بهتر می شن ... چرا شکر گزاری رو فراموش کردیم ... چرا قدر عزیزانی که داریم ، دوستانی که پیدا می کنیم ، شرایطی که درش هستیم ، فرصتهایی که گاهی مثل یک جرقه در زندگیمون ظاهر می شن  رو نمی دونیم ... چرا همیشه منتظر "بهتر" و "بهتر" هستیم ؟ چرا بهتر و بهتر رو نمی سازیم جای اینکه منتظر بشیم از آسمون برسه ... چرا همیشه منتظریم "یه روزی ... یه کسی ... یه جایی ... " چرا امروز و اینجا نه !؟ چرا وقتی عزیزی رو از دست می دیم یاد خوبی هاش می افتیم ... چرا امروز بهش نگیم چقدر خوبه ... (خوانندگان قدیمی وبلاگ می دونن که جمعه ها حال من معمولا تعریفی نداره ... پس اگه بد اخلاقانه نوشتم ببخشید !!! )
نیم نوشته
۲۷مهر
این رو هم ظاهرا شل سیلوراستاین گفته و دوستش دارم : من خوشحالم که خودم هستم زیرا شبیه تو نیستم تو هم خوشحال باش که خودت هستی چون اصلا شبیه من نیستی برای همین است که می توانیم با هم دوست باشیم و چه خوب دوستی دوتا آدم مثل ما که اصلا شبیه هم نیستند اما همدیگر رو دوست دارند.....
نیم نوشته
۲۷مهر
امروز طی یه اتفاق ناگهان یاد داستانی افتادم که سالها پیش از شل سیلور استاین خوندم ... کتابهای قشنگی داره و داستانهاشو دوست دارم :نی انبانی که نگفت نه ساعت درست نه نصف شب، سر سه و ربع بودکه یه لاک پشت دم ساحل دریا به یه نی انبان برخوردلاک پشته گفت: سلام ای نازنین من خسته ام میشه کنارت بشینم روی زمین؟نی انبان نگفت نه  لاک پشت به نی انبان گفت: تمام طول این ساحل خلوت رو پیاده اومده امفقط با موجها و سنگریزه ها حرف زده ام تا حالا هم عاشق هیچ کس نشده اممیای با من عروسی کنی ای نازنین؟میخوای بگی نه نازنین؟!!!اما نی انبان نگفت نه  لاک پشت به یارش گفت: لطفا ببخش اگه بهت زل زده امآخه تو پیچازی ترین پوست عالم رو داری عزیز دلمموهات هم عجیب ترین موهای دنیاسعشق من اگه ازت تمنا کنم و التماسمیذاری فقط یه بار بغلت کنم عشق من یا نه؟اما نی انبان نگفت نه  لاک پشت به نی انبان گفت: اگه تو هم دوستم داری پس به زبون بیاربذار توی گوش خوشگلت زمزمه کنم و بچسبونمت به سینه ام ای یاربعد اون رو در آغوش کشید و بنا کرد عشوه گری کردنو عاشقانه اون رو بغل کردن در همین اثنا نی انبان گفت: آئووو آلاک پشت به نی انبان گفت: ببینم بوق زدی عرعر کردی شیهه کشیدی چی میگی؟!!!آئووو آ گفتن در عوض بوسه چیه جز یه جور بی عاطفگی؟منظورت اینه که عشق ما به پایان رسیده؟نی انبان نگفت نهلاک پشت به نی انبان گفت: میخوای که من ترکت کنم همسر عزیزم؟میخوای من سرافکنده بشم؟ میخوای از زندگی ات بیرون بخزم؟میخوای دیگه نمونم ترکت کنم و برم عزیزم؟اما نی انبان نگفت نه  اینجوری شد که لاک پشت گریون و دست از پا درازتر رفت و دیگه هیچوقت برنگشتو نی انبان رو که روی اون ساحل صاف شنی دراز کشیده بود ترک کرد و رفتحالا شما هم یه شبی که دریا آرومه و موج ندارهگذارتون که به اونجا افتاد سلامی بکنین یه بارهو از نی انبان مودبانه بپرسین که این ماجرا راسته یا نهمن بهتون اطمینان میدم که نی انبان نمیگه نه
نیم نوشته
۲۷مهر
معاشران گره از زلف یار باز کنید ...
نیم نوشته
۲۶مهر
دعا خدایا تو را دوست دارم !می خواهم تو را بیشتر و بیشتر دوست داشته باشم! می خواهم تو را تا سرحد سرمستی و شوریدگی دوست بدارم . عشق و ایمانی ناب -درخور درگاه نیلوفرینت - بمن عطا کن.   خدایا قلبم تشنه نور و عشق توست ! هر روز در افکار و آرزوهایم به سوی من بیا! در رویاهایم ؛ در خندهء نشسته بر لبانم و در اشک چشمانم به سوی من بیا ! در عبادت و کارم ؛ در زندگی و مرگم به سوی من بیا . تو با من باش با رحمت وعشقت . خدایا ذهنم پریشان است قلبم بی قرار است و افکارم شوریده اند و درمانده ام . پس رشته زندگیم را به دستهای امن تو می سپارم آنگاه طوفان می خوابد و آرامش تو حکمفرما می شود . خدایا نوای سحرانگیز تورا شنیده ام همه چیز را رها می کنم و به سوی تو می آیم . هر چه را که دارم و هستم به تو تسلیم می کنم . مرا به درگاهت بپذیر و نگذار که از تو دور باشم . خدایا ! آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم . شهامتی که تغییر دهم آنچه را که می توانم و دانشی که تفاوت این دو را بدانم ! پروردگارا! خود را تقدیم تو می دارم .با من کن و از من ساز آنچه خود اراده کنی . از اسارت نفس رهایم کن تا انجام اراده ات را بهتر توانم .  مشکلاتم را بگیر تا پیروزی بر آنها شاهدی باشد برای کسانی که با قدرت تو ؛ عشق تو ؛و در راه تو یاریشان خواهم داد . باشد که همیشه بر اراده ات گردن نهم .   آفریدگارا! من اکنون آماده ام که تمام خوب و بد وجودم را به توسپارم تمنا دارم یک یک نقص های درونم را که سد راه خدمت به تو و همنوعان من است را برطرف کنی و قدرتی عطا فرمایی تا از این پس به خدمت تو کمر بندم . پروردگارا! کمکم کن تا به جای تسلی خواهی تسلی دهم ؛ به جای درک شدن درک کنم زیرا پیدا کردن در گرو گم شدن است با بخشیدن دیگران خود بخشوده می شویم و در مرگ حیات جاویدان پیدا می کنیم.  پروردگارا!  به من کمک کن تا بتوانم کلید خوشبختی خود را در اختیاربگیرم . به من شجاعتی بده تا آرام بگیرم و با احساساتم روبرو شوم .  به من بینشی بده تا روابطم را با دیگران بهبود بخشم . خدایا مرا برکت آن بخش که هر روز وظیفه خویش را به انجام رسانم به برادران و خواهرانم یاری رسانم تا بار خود را در فراز و نشیب زندگی بر دوش کشند و هر روز نیایش کنم : در آفتاب و باران بادا که خواست "تو " تحقق پذیرد . خدایا ! مرا چون سبزه ها فروتن ساز ؛ چون گلها ساده ؛ بادا همانند پروانه ای که در شعله فرو می شود در شعله عشق تو معبودم فرو شوم . خدایا تو را شکر می کنم که بی نهایت را خلق کردی و ما را از محدوده زمان و مکان آزاد نمودی و به بی نهایت اتصال دادی . خدایا بگذار که نمونه خوبی باشم . بگذار که سمبل عشق و محبت باشم . بگذار که مظهر ایثار و فداکاری باشم . بگذار معیار خدایی باشم که جز خواسته تو عمل نکنم .  خدایا بگذار دریا باشم ؛ ساکن و ساکت که طوفان های سخت هم مرا به هیجان نیاورد . آمین
نیم نوشته