نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۴۸ مطلب در مهر ۱۳۹۱ ثبت شده است

۲۶مهر
دیشب به درکی جدید از دعا رسیدم که کمی باعث شرمندگیم شد ... چه زمانهایی دعا می کنیم ؟ چرا دعا می کنیم ؟ جوابم به این سوال زمانی این بود : موقع مشکلات دعا می کنم . دعا می کنم که مشکلم رو حل کنه ... اما دیشب تکان شدیدی خوردم از جوابم ... دعا چیه ؟ مگه راه ارتباطی ما با خدای مهربونمون نیست ؟ چرا فقط وقت های خاص ؟ چرا وقت مشکلات ؟ و عجیب تر اونکه با خودخواهی لیستی از سفارشات بهش می دیم که این مشکل رو اینجور حل کن ، اون یکی رو اونجور ... پس خواست و اراده ی خداوند چی میشه ؟ و جالبه که اونقدر مهربونه که خواسته و لیستمون رو خیلی وقتها اجابت می کنه (ولی نمی شنویم که بهمون می گه : بیا عزیزم این سفارشت ... عواقبش رو هم کنارش برات گذاشتم . ) این روزها فقط دو تا چیز ازش می خوام : اینکه از اراده و خواستش آگاهم کنه ، و کمکم کنه در مسیرش حرکت کنم ... چون می دونم در این صورت همیشه و هر چی برام بخواد جز خیر نیست ...
نیم نوشته
۲۴مهر
در عجبم از کسی که کوه را می شکافد تا به معدن جواهر برسد،ولی خویش را نمی کاود تا به درون خود راه یابد. خواجه عبداله انصاری
نیم نوشته
۲۴مهر
برای خودت دعا کن!   برای خودت دعا کن که آرام باشی. وقتی توفان می آید، تو همچنان آرام باشی. تا توفان از آرامش تو آرام بگیرد.   برای خودت دعا کن تا صبور باشی؛ آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمون کنار بروند و خورشید دوباره بتابد. برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی. بتوانی هم صحبتش باشی و صبح ها برایش نان تازه بگیری.   برای خودت دعا کن که سر سفره ی خورشید بنشینی و چای آسمانی بنوشی.   برای خودت دعا کن تا همه ی شب هایت ماه داشته باشد؛ چون در تاریکی محض راه رفتن خیلی خطرناک است.   ماه چراغ کوچکی است که روشن شده تا جلوی پایت را ببینی. برای خودت دعا کن تا همیشه جلوی پایت را ببینی؛ آخه راهی را که باید بروی خیلی طولانی است. خیلی چاله چوله دارد؛ دام های زیادی در آن پهن شده است و باریکه های خطرناکی دارد؛ پر از گردنه های حیران و سنگلاخ های برف گیراست.   برای خودت دعا کن تا پاهایت خسته نشوند و بتوانی راه بیایی. چون هر جای راه بایستی مرده ای و مرگی که شکل نفس نکشیدن به سراغ آدمبیاید، خیلی دردناک است. هیچ وقت خودت را به مردن نزن!   برای خودت دعا کن که زنده بمانی. زنده ماندن چند راه حل ساده دارد! برای اینکه زنده بمانی نباید بگذاری که هیچ وقت بیشتر از اندازه ای که نیاز داری بخوابی.   باید همیشه با خدا در تماس باشی تا به تو بیداری بدهد. بیداری هایی آمیخته با روشنایی، صدا، نور، حرکت. تو باید از خداوند شادمانی طلب کنی. همیشه سهمت را بخواه و بیشتر از آنچه که به تو شادمانی ارزانی می شود در دنیا شادمانی بیافرین تا دیگران هم سهمشان را بگیرند.   برای اینکه زنده بمانی باید درست نفس بکشی و نگذاری هیچ چیز ی سینه ات راآلوده کند. برای اینکه زنده بمانی باید حواست به قلبت باشد.   هرچند وقت یکبار قلبت را به فرشته ها نشان بده و از آنها بخواه قلبت رامعاینه کنند. دریچه هایش را، ورودی ها و خروجی هایش را و ببینند به اندازه ی کافی ذخیره شادمانی در قلبت داری یا نه!!   اگر ذخیره ی شادمانی هایت دارد تمام می شود باید بروی پشت پنجره و به آسمان نگاه کنی. آنقدر منتظر بمان و به آسمان نگاه کن تا بالاخره خداوند از آنجا رد بشود؛ آن وقت صدایش کن؛   به نام صدایش کن؛ او حتماً برمی گردد و به تو نگاه می کند و از تو میپرسد که چه می خواهی؟؟! تو صریح و ساده و رک بگو.   هر چیزی که می خواهی از خدا بخواه. خدا هیچ چیز خوبی را از تو دریغ نمی کند. شادمان باش. او به تو زندگی بخشیده است و کمکت می کند که زنده بمانی. از او کمک بگیر. از او بخواه به تو نفس، پشمک، چرخ و فلک، قدم زدن، کوه، سنگ، دریا، شعر، درخت... تاب، بستنی، سجاده، اشک، حوض، شنا، راه، توپ، دوچرخه، دست، آلبالو، لبخند، دویدن و ...عشق... بدهد.   آن وقت قدر همه ی اینها را بدان و آن قدر زندگیت را ادامه بده که زندگی از این که تو زنده هستی به خودش ببالد!!   دیگران را فراموش نکن
نیم نوشته
۲۴مهر
چقدر به خداوند اعتماد داریم ؟ آیا حاضریم از لذت های آنی بگذریم و ایمان داشته باشیم که خداوند جای خالی اونها رو برامون پر می کنه ؟ آیا فکر می کنیم هنوز می تونیم یه کم خسارت زدن و رفتار دیوانه وار و اشتباهمون رو برای کسب لذت حفظ کنیم ؟ پس خداوند و مسیرش آرامشمون چی ؟ بارها گفتم مسیری که درش قدم گذاشتم هنوز بعد از بیش از دو سال لذتی رو ازم نگرفته ... گاهی لذتی رو ترک کردم چون با عقاید ، ارزشهای جدید و اصولم (و البته خواست خداوند ) مغایر بود ... ولی اونقدر لذت و آرامش و اتفاقات زیبا جایگزینش شد که ایمانم محکمتر شد ... برای بدست آوردن آرامش و لذت های ماندگار و جدید باید بهاش رو بپردازم ... من به خدای مهربونم ایمان دارم که به من قدرت تحمل دردهای جدید رو می ده ... دردی که با کنار گذاشتن یه لذت مدتی تحمل می کنم و صبر بهم می ده و ایمان دارم که بعد از مدتی بیشترش رو بهم پس می ده ... مثل همیشه آنچه که گفتم جملات زیبا و حرف نبود ... تجربه کردم ... و چقدر زیباست اعتماد کردن به خدای مهربونی که این روزها زندگیم رو پر از هدایای زیبا کرده ... خدایا دوستت دارم ...
نیم نوشته
۲۴مهر
دیروز در مورد تصمیمات دیوانه وار و عاقلانه صحبت می کردیم ، درکی آنی بهم دست داد که دوستش دارم ... تصمیم درست چه تصمیمیه ؟ تصمیم درست تصمیمیه که پشتش تعقل و منطق و مشورت ، فکر باز ، دور اندیشی ، ریز بینی و ... وجدان باشه و جلوش برنامه ریزی ، پشت کار ، تلاش ، تعهد ، مسئولیت پذیری ، ... وجدان . این یعنی اینهمه اصول روحانی که تا بحال در بارشون صحبت کردیم ، این خصایص انسانی و الهی با عث موفقیت یک تصمیم و یک کار می شن ... در دست نداشتن این ابزار باعث شکست خیلی از ما شد ... امروز می خوایم از ابزاری که بدست اوردیم بهترین استفاده رو بکنیم ، تصمیمات درست بگیریم و موفقیت رو بچشیم ... و تصمیمات دیوانه وار : تصمیماتی با فکر بسته ، بدون فکر ، آنی ، نتیجه گرا ، عجولانه ، احساسی ، بدون مشورت و با خود محوری و دید تونلی ...
نیم نوشته
۲۴مهر
با تشکر از دوستانم کامران و آتوسا برای دو مطلبی که برام ایمیل کردن ...  شخصی این کلمات زیبا را نوشته است. باید آنها را خواند و معنای عمیق آنها را درک کرد. آنها همچون ده فرمان هستند که باید در زندگی همواره مورد تبعیت قرار بگیرند. 1. دعا لاستیک یدک نیست که هرگاه مشکل داشتی از آن استفاده کنی. بلکه فرمان است که راه به راه درست هدایت می کند. 2. می دونی چرا شیشه جلوی ماشین آنقدر بزرگه، ولی آینه عقب آنقدر کوچیکه؟ چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده. 3. دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه. 4. همه چیز در زندگی موقتی هستند. اگر خوب پیش می ره ازش لذت ببر، برای همیشه دوام نخواهند داشت. اگر بد پیش می ره نگران نباش، برای همیشه دوام نخواهند داشت. 5. دوستهای قدیمی طلا هستند! دوستان جدید الماس. اگر یک الماس به دست آوردی، طلا را فراموش نکن. چون برای نگه داشتن الماس همیشه به پایه طلا نیاز داری. 6. اغلب وقتی امیدت رو از دست می دی و فکر می کنی که این آخر خطه، خدا از بالا بهت لبخند می زنه و میگه : "آرام باش عزیزم، این فقط یک پیچه نه پایان!" 7. وقتی خدا مشکلات تو رو حل می کنه، تو به توانائی های او ایمان داری. وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمی کنه، او به توانائی های تو ایمان داره. 8. شخص نابینایی از سنت آنتونی پرسید : "ممکنه چیزی بدتر از؛ از دست دادن بینایی باشه؟" او جواب داد : "بله، از دست دادن بصیرت." 9. وقتی شما برای دیگران دعا می کنید، خدا می شنود و آنها را اجابت می کند. و بعضی وقتها که شما شاد و خوشحال هستید، یادتان باشد که کسی برای شما دعا کرده است. 10. نگرانی مشکلات فردا را دور نمی کند، بلکه تنها آرامش امروز را دور می کند.
نیم نوشته
۲۴مهر
زنده بمون!   شب ها زود بخواب. صبح ها زودتر بیدار شو. .. نرمش کن. بدو. کم غذا بخور. زیر بارون راه برو. گلوله برفی درست کن.   هر چند وقت یک بار نقاشی بکش. در حمام آواز بخوان و کمی آب بازی کن.   سفید بپوش.   آب نبات چوبی لیس بزن. بستنی قیفی بخور. به کوچکتر ها سلام کن.   شعر بخون. نامه ی کوتاه بنویس. زیر جمله های خوبی که تو کتاب ها هست خط بکش.   به دوست های قدیمیت تلفن بزن. شنا کن. هفت تا سنگ تو آب بنداز و هفت تا آرزو بکن. خواب ببین.   چای بخور و برای دیگران چای دم کن. جوراب های رنگی بپوش.   مادرت رو بغل کن. مادرت رو ببوس. به پدرت احترام بذار و حرفاش رو گوش کن.   دنبال بازی کن. اگر نشد وسطی بازی کن . به برگ درخت ها دقت کن. به بال پروانه ها دقت کن.   قاصدک ها رو بگیر و فوت کن. خواب ببین. از خواب های بد بپر و آب بخور.   به باغ وحش برو. چرخ و فلک سوار شو. پشمک بخور. کوه برو. هرجا خسته شدی یک کم دیگه هم ادامه بده.   خواب هات رو تعریف نکن. خواب هات رو بنویس بخند. چشم هات رو روی هم بگذار.   شیرینی بخر.   با بچه ها توپ بازی کن. برای خودت برنامه بریز.   قبل از خواب موهات رو شانه کن. به سر خودت دستی بکش.   خودت رو دوست داشته باش.
نیم نوشته
۲۳مهر
احساس این روزهام " شکرگزاریه " ... احساساتی رو تجربه می کنم که گفتنی نیست ، تجربه کردنیه ... اینکه خدایی که روزگاری میلیونها کیلومتر بالاتر از من بود امروز دست نوازشش روی سرمه ... دست گرمش رو بارها در طول روز روی شونه هام احساس می کنم ...  اینکه مثل یک دوست کنارمه ... اینکه کمک خواستن ازش بگیر نگیر نداره ... همیشه کمکم می کنه ... زندگی این روزهای من پر از معجزست (و همیشه بوده ... این روزها چشمم برای دیدنشون باز شده ) . اتفاقای عجیب برام دیگه عجیب نیست ، چون تو جهانی که خدایی به این قدرت و خوبی داره اتفاق عجیب معنی نداره ... مغز معیوب و بسته ی من از درک اونها عاجزه ... این روزها دوستانی دارم که عاشقانه دوستشون دارم ، عشقی بی تملک ، بی حسادت ، بی انتظار ، ... این روزها لذتهایی رو تجربه می کنم که بسیاری از درکش عاجزن : خدمت ، عشق ، کمک ، صداقت ، رک بودن ، سادگی ، شهامت ، ... این روزها مغزم ساکت تره ، دلم راضی تره ، قلبم هم با اشتیاق تر می زنه ... این روزها دارم زندگی کردن رو تجربه می کنم ... زندگی رو زندگی می کنم ... این روزها ترجیح می دم جای یاد دادن و سعی در تغییر دیگران اگه خواست خدا بود  فقط کمک کنم ... هل ندم ، دستگیر باشم ... این روزها سعی می کنم خودم رو تغییر بدم ... دنبال نشانه هایی بگردم که خداوند سر راهم قرار داده ... این روزها می دونم که هیچی نمی دونم ... می دونم که به تنهایی نمی تونم ... این روزها دیگه تنها نیستم ... هیچکس تنها نیست ...
نیم نوشته
۲۲مهر
هدف ما در مسیر آرامش رسیدن به بیداری روحانی است ... روح خوابیده ی من بعد از سالها تغافل و نادانستگی با ابزاری به نام اگاهی باید بیدار شود ... اما این آگاهی و بیداری با من چه می کنه ؟ اصلا این بیداری روحانی چی هست ؟ این بیداری در درون من اتفاق می افته ، وجدانم بیدار می شه ، هر اشتباه (گناه) احساسی از سنگینی و عذاب برام بوجود میاره و این یعنی اینکه خداوند در درون معیاری رو برام قرار میده تا سعی کنم بهتر و بهتر باشم ... از ماهیت این معیار و وجدان و چیزی که در درونمه که بگذریم (که من اون رو من واقعی و بخشی از ذات خداوند می دونم ) این بیداری آرامم می کنه ... نیازم رو به شکرگزاری و رابطه با خداوند ، نیازم به دعا و مراقبه ، نیازم به خوب بودن رو در من اعلام می کنه و باعث هر روز زیباتر شدن زندگیم میشه ...
نیم نوشته
۲۱مهر
سکون ، طبیعت اصلی توست. سکون چیست ؟ نوعی فضا یا هشیاری درونی که واژه های این صفحه در آن دریافت می شوند و به افکار تبدیل می گردند. بدون آن هشیاری ، هیچ درکی، فکری و جهانی وجود نداشت. تو آن هشیاری هستی که به جامه مبدل انسانی درآمده ای . ***** نسبت به آگاهی به عنوان بستر تمامی دریافت ها و اندیشه ها آگاه باش . آگاه شدن به آگاهی ، پدیدار شدن سکون درون است . ***** بگذار سکون گفتار و رفتار تو را هدایت کند . ***** بی حوصلگی ، خشم ، اندوه یا ترس متعلق به تو نیستند ، شخصی نیستند . آنها شرایط ذهن بشر هستند، می آیند و می روند . ***** زندگی را که همان وجود توست احساس کن ، زندگی ای که بدن را به حرکت درمی آورد . ***** حیاتی در تو وجود دارد که می توانی آنرا نه فقط در سر ، بلکه با همه وجودت حس کنی . ***** آن آگاهی ست که عمل می کند ، سخن می گوید و کارها را به انجام می رساند . شناخت خودت به عنوان هشیاری متن صدا ، رهایی ست . ***** آیا همیشه فقط یک لحظه نیست ؟ آیا زندگی همواره « همین لحظه » نیست ؟ ***** گذشته را فقط در حال می توان به یاد آورد. آنچه به یاد می آوری ، رویدادی ست که در حال رخ داده و  حال آنرا به یاد می آوری . آینده هنگامی که برسد ، حال است . تنها مورد حقیقی ، تنها موردی که همواره وجود دارد ، حال است . ***** حال همانگونه که هست ، هست ، زیرا نمی تواند جز آن باشد . ***** بیشتر مردم ، حال را با آنچه در آن روی می دهد اشتباه می گیرند ، اما چنین نیست . حال عمیق تر از رویدادی ست که در آن رخ می دهد ، در حقیقت ، حال ، فضایی ست که رویداد در آن روی می دهد . بنابر این محتوای این لحظه را با حال اشتباه نکن ، حال عمیق تر از هر محتوایی که در آن پدید می آید است . ***** تو کسی نیستی که نسبت به درخت ، فکر ، احساس یا تجربه هشیار هستی . تو همان هشیاری یا آگاهی هستی که درون آن چیزها وجود دارد و به آنها شکل می دهد . ***** زندگی را رها کن ؛ بگذار باشد !  چند سوترا از کتاب " سکون سخن می گوید " نوشته اکهارت تول ، ترجمه فرناز فرود ،نشر حمیدا
نیم نوشته