نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۴۸ مطلب در مهر ۱۳۹۱ ثبت شده است

۰۴مهر
گاهی فراموش می کنیم برای انجام کاری به زمین اومدیم ... گاهی فراموش می کنیم خدایی هست که دلیلی داشته که ما رو آورده ... گاهی فراموش می کنیم هدفی بزرگتر از رسیدن به پول و خونه و ماشین در این دنیا برامون تعیین شده ... گاهی فراموش می کنیم ... و چقدر دردآوره که خدا رو ، دعا رو ، خودمون رو و مرگ رو (که می گن پایان کبوتر نیست)  و خیلی چیزهای دیگه (که شاید مهمترین ها باشند ) رو فراموش می کنیم ، احساس می کنیم خیلی بزرگ و مهمیم ، احساس می کنیم مشکلاتمون خیلی مهم هستن ... ولی بیاید همین الان ، همین لحظه ، به این فکر کنیم : چرا اینجام ، آیا طوری زندگی کردم که از مرگ نترسم ؟ آیا اونطور که خدای مهربونم خواست زندگی کردم ؟ آیا اونطور زندگی کردم که بعد از مرگم اسمم رو با احترام بیارن ؟ آیا اگه مرگ الان در خونه رو بزنه با لبخند در رو باز می کنیم یا شروع می کنیم به گریه و زاری و فرصت خواستن ؟ ... این فرصت ... بسم ا... شاید باید به مرگ و زندگی بیشتر فکر کنیم و دست از احساس مهم بودن اضافه برداریم ... شاید باید انسان تر باشیم و فراموش نکنیم اون دنیا ازمون مدل ماشین و حساب بانکی و غذاهایی که خوردیم رو نمی پرسن ولی شاید بپرسن به کی ها کمک کردی ؟ کی ها رو رنجوندی ؟ عاشق شدی ؟ دعا کردی ؟ ...
نیم نوشته
۰۳مهر
می گن آگاهی درد داره ... می گن در مسیر آرامش بودن گاهی درد داره ... و من امروز این درد رو با تمام وجودم احساس می کنم . درد آگاهی زمانی خودش رو نشون می ده که آگاهی داری و عملکرد نداری ... وقتی آگاه شدی دیگه فرصت تکرار اشتباهاتت رو نداری ، اون هم آگاهانه ... وقتی روحت از خواب غفلت بیدار بشه دیگه کوچکترین خطای آگاهانه ای دردی رو در قلبت ایجاد می کنه که حکم زنگ خطر رو داره . (اصرارم روی کلمه ی آگاهانه برای اینه که اشتباه بخشی از زندگیه که ما رو پخته می کنه و رشد میده و اجتناب ناپذیره ... اما تکرار اشتباه دیوانگی و حماقتیه که ما انسانها به اختیار انجام می دیم ) امروز توی مسیر به اینجا رسیدم ... جایی که حق تکرار اشتباهاتم رو ندارم . دیگه نمی تونم در مسیری غیر از خواست خداوند قدم بردارم و انتظار داشته باشم آرام باشم ، لذت ببرم و خدا رو لمس کنم (و به قول ابی بشینم باهاش چای بنوشم )‌ . هر شب باید تراز دقیقی از روزم رو تهیه کنم ، چه کردم ، کی بودم ، چه اشتباهاتی کردم ، به کیا خسارت زدم ، چه کارایی که باید بکنم رو نکردم ، چه کارایی کردم که نباید می کردم و هر جا که در ترازنامم تغییرات مثبت هست نیشم باز می شه و احساس رضایت از خود و لذت وجودم رو پر می کنه ... اما وای به حال خطاهایی که برای خواست دلم انجام دادم ... وای از اشتباهاتی که دانسته کردم ... این روزها بین زمین و هوام ... برای انجام خواست خداوند در زندگیم چندین نفر ازم رنجیدن (و خداوند به خیر صلاح همه آگاهه ) ... کارهایی کردم که دلم نمی خواست ولی خدا می خواست ! (و چه درد شیرینی داره وقتی پاتو میذاری رو این دل صاحاب مرده ، تا خواست و اراده ی اون عزیز رو در زندگیت جاری کنی ) . این روزها درد می کشم ولی دردی شیرین ... می دونم به زودی دردها تموم میشن و زندگیم از آنچه که بود آروم تر میشه ... و می دونم اگه به خطا کردن آگاهانم ادامه بدم ... هر آنچه که بدست آوردم رو باید از دست بدم ...
نیم نوشته
۰۲مهر
چقدر خدا رو باور داری ؟ خدایی که باورش داری چقدر توانایی داره ؟ چه کارهایی ازش بر میاد ؟ حرفای تو رو می شنوه ؟ چقدر مهربونه ؟ در روز چقدر دعا می کنی ؟ وقتی دعا می کنی با کی حرف می زنی ؟ اینها رو پرسیدم چون اکثر ما جوابهای کلیشه ای برای خودمون داریم که خدا رو باور دارم ، تواناترینه ، هر کاری ازش بر میاد ، حرفهای همه ی بنده هاشو می شنوه ... اما وقت دعا که میشه با نا امیدی و ناباوری دعا می کنیم ... وقتی کمک می خوایم به زمین و زمون چنگ می ندازیم و آخرسر میریم سراغ خداوندی که ادعا می کنیم تواناست ولی در قلبمون کوچکترین توانی براش در نظر نمی گیریم ... این روزها دارم سعی می کنم آگاهانه دعا کنم و ارتباطم رو باهاش آگاهانه کنم . یعنی اگه اعتقاد دارم تواناست ازش بخوام توانایی هاش رو در زندگیم جاری کنه ... وقتی مشکلی دارم سعی می کنم اولین کسی که ازش کمک می گیرم همون خدای مهربونم باشه ... و اولش برام (علیرغم اقرارم به تواناییش ) باور پذیر نبود که اینقدر قشنگ در زندگیم کار کنه ، به کمکم بیاد و مشکلاتم رو حل کنه ... و این زمانی اتفاق افتاد که از سر راهش کنار رفتم ، خودم مشکلاتم رو بیشتر نکردم ، خودم برای خودم مشکل نساختم و هر وقت ساختم فورا به اشتباهم اقرار کردم و سعی کردم دیگه تکرارش نکنم ... امیدوارم این آموخته های جدیدم رو به خوبی در زندگی ام پیاده کنم چون به زندگیم رنگ و بوی جدیدی داده و بار بزرگی رو از دوشم برداشته ...
نیم نوشته
۰۲مهر
چون روزهای اخیر مشکلات زیادی رو پشت سر گذاشتم ، تجربم رو در مورد برخورد با مشکلات می نویسم ... روزهایی هست که صدها مشکل کوچیک داری و جمعشون احساس خفگی بهت می ده ، روزهایی که احساس می کنی زیر بار مشکلات و مسئولیت ها کمرت خم شده و داری خفه می شی ... اولین کار اینه که تمام مشکلاتم رو لیست می کنم ... با همین کار ساده متوجه می شم بسیاری از مشکلاتی که لیست کردم حتی ارزش فکر کردن ندارن و اصلا مشکل نیستن! حالا می رم سراغ لیست : جلوی هر مسئله میزان اهمیتش رو با عددی مشخص می کنم و راه حل کردن اون رو می نویسم . (گاهی مشکلاتی هست که اصلا حل کردن در توان من نیست و یا اصلا به من مربوط نیست ، اونها رو علامت می زنم و می سپرمشون دست خدا تا هر جور که صلاح می دونه حلشون کنه ) حالا به ترتیب اولویتی که نوشتم ، شروع می کنم یکی یکی به مشکلات رسیدگی می کنم ... معمولا طی چند ساعت همه چیز آروم و قشنگ می شه ... احساس رضایت به وجودم راه پیدا می کنه ... (و گاهی از همین راهکار خودم استفاده نمی کنم و یک روز پر از تنش و استرس رو سر می کنم و با احساس بد ناتوانی و افسردگی و بدبختی ، تقریبا نیمه فلج یه گوشه ای میافتم و شروع می کنم به دلسوزی به حال خود !!! ) ... موفقیت هر کدوم از ما در گرو عملکرد ماست . من همیشه هم اونقدر که به نظر میاد خوب نیستم :) ولی در اغلب اوقاتم تلاش می کنم همونقدر که به نظر میاد خوب باشم !
نیم نوشته
۰۲مهر
دیروز روز وحشتناک کاری ای رو گذروندم ... یک سری کار که قرار بود پنجشنبه تحویل بدم هنوز (غروب شنبه ) به دستم نرسیده بود و قرار بود تا آخر وقت برسه . مشتری های من دو دسته شدن : دسته اول کسایی که می اومدن ، سرزنش ، داد و بیداد ، دعوا ، بد و بیراه و ... که شما گفتید سی ام ارسال شده ! و انواع تهمت دروغگویی و کلاهبرداری و آدمکشی و ... !!! و ادعا می کردن ورشکسته شدن بخاطر این یک روز که کارشون دیر اومده و ... (و جالبه که تمام اینها برای تحویل هزار دونه کارت ویزیت بود !!!! ) دسته دوم کسانی بودن که با شنیدن توضیح در مورد مشکل در باربری و رسیدن کار با لبخند میرفتن و میگفتن وقتی کارها رسید تماس بگیر ! همین ... کارها رسید ... حق با من بود و کارها به موقع ارسال شده بود و کم کاری از باربری بود ... به همه زنگ زدم . حالا تصور کنید کسایی که یک ساعت قبلش با داد و بیداد اینجا بودن چه حسی داشتن ... و اونهایی که با پذیرش برخورد کرده بودن ... مسئله اصلی اینجاست که خیلی از ما در مسائلی که قابل تغییر نیست آنچنان زور اضافه می زنیم و انرژی منفی ای از خودمون متساعد می کنیم که خودمون و دیگران رو پر از احساسای بد ، خشم ، نفرت و ... می کنیم ، مشکل ایجاد می کنیم (حتی گاهی مشکلات قانونی ) و تا پای سکته می ریم و حتی به این فکر نمی کنیم که توی این مسئله ، (هر چند حق هم با من باشه ) داد و بیداد و لگد پرانی من چیزی رو حل می کنه یا دردسر برای خودم و دیگران درست می کنه ؟! آیا اینجا کاری از دستم بر میاد یا نمی آد ؟ چه کار مفیدی (مثلا برای زودتر رسیدن کارها) می تونم انجام بدم ؟ ... وقتی دارم این رو می نویسم قلبم به درد اومده ... چون انسانیت و عشق برای بعضی ها خیلی زود فراموش شده ...
نیم نوشته
۰۱مهر
ما در طول روز با ترسهای زیادی سر و کله می زنیم ، ترسهای دانسته و نادانسته ... ترس از دست دادن و ترس به دست نیاوردن ... این ترس سد بزرگی ساخته برای رشد ، تغییر و پیشرفت و آرامش ما . ترسهای ما عموما توهمی و غیرواقعی هستند ولی برای ما دردی باور نکردنی به دنبال دارند و عجیب اینجاست که ما از ترس درد کشیدن بیشتر از شر اونها رها نمی شیم ! یکی از ترسهای ما ترس از تغییره ... با این صدا تو ذهن شروع می شه : نکنه نتونم ! نکنه از این که هست بدتر بشم ! نکنه برام درد به همراه داشته باشه ! نکنه ... ولی مگه تا حالا امتحانش کردی ... مگه از آینده خبر داری ... یکی از لذت های زندگی من امروز پا گذاشتن روی ترسهام و تجربه ی ریسک پذیریه ... امتحانش کنید . (و مواظب ترسهای معقول هم باشید که واقعی هستن ... کار دست خودتون ندید !!! )
نیم نوشته
۰۱مهر
آیا واقعاَ شاد هستید؟ آیا اصلاً می‌دانید شاد بودن به چه معنی است و برای رسیدن به خوشبختی چه باید کرد؟ این سوالات برای کسانیکه به دنبال خوشبختی هستند خیلی مهم است. اگر می‌خواهید شاد باشید باید درک کنید که می‌توانید شاد باشید و باید شاد باشید. خیلی‌ها به‌اشتباه باور دارند که لیاقت خوشبختی را ندارند و بدبختی خود را بعنوان سرنوشتشان پذیرفته‌اند. حقیقت این است که خوشبختی، مثل هر چیز دیگری در زندگی، باید پرورانده شود. در زیر به چند نکته برای رسیدن به خوشبختی در زندگی اشاره می‌کنیم. ۱. بدانید که چه چیزی شادتان می‌کند. هرکسی برای رسیدن به شادی و خوشبختی نیازهای خاصی دارد و چیزی که باعث شادی یک نفر می‌شود، ممکن است برای دیگری اینطور نباشد. باید با خودتان بیشتر آشنا شوید و نگران این نباشید که امیال و خواسته‌هایتان با هم‌نوعانتان متفاوت است یا خیر. ۲‌. برای رسیدن به اهدافی که باور دارید شادتان می‌کنند، برنامه‌ریزی کنید. وقتی اهدافتان را دنبال می‌کنید، روحیه‌ بهتری خواهید داشت و بخاطر دنبال کردن چیزی که برایتان اهمیت دارد،  احساس بهتری به خودتان پیدا حواهید کرد. ۳. دور و برتان را با آدم‌های شاد پر کنید. وقتی اطرافتان پر از آدم‌های ناامید و افسرده باشد، خیلی راحت دچار افکار منفی می‌شوید. برعکس، وقتی دور و بر آدمهای شاد باشید، روحیه مثبت آنها در شما نیز اثر خواهد گذاشت. ۴. وقتی چیزی خوب پیش نمی‌رود، به جای افسوس خوردن به دنبال راه‌حل باشید. افراد شاد و خوشبخت اجازه نمی‌دهند که موانع زندگی بر روحیه آنها تاثیر بگذارد زیرا می‌دانند که با کمی فکر کردن می‌توانند وضعیت موجود را به نفع خود تغییر دهند. ۵. هر روز چند دقیقه به چیزهایی که شادتان می‌کند فکر کنید. این چند دقیقه فرصت لازم برای متمرکز شدن روی نقاط مثبت زندگی را به شما می‌دهد و شما را به خوشبختی و شادی طولانی می‌رساند. ۶. همچنین خیلی مهم است که هر روز زمانی را به انجام کار خوب برای خودتان اختصاص دهید. چه مهمان کردن خودتان به یک ناهار خوشمزه باشد، چه یک حمام طولانی گرم، یا صرف کردن زمان بیشتری برای ظاهرتان، با این کارها روحیه‌تان بسیار بهتر خواهد شد. ۷. پیدا کردن نکاتی خنده‌دار در موقعیت‌های مختلف راهی برای رسیدن به شادی و خوشبختی است. بااینکه زمان‌هایی وجود دارد که نیازمند این است که جدی باشید، اما در مواقع مناسب راهی برای شوخی و شوخطبعی پیدا کنید تا همه چیز برایتان مفرح‌تر به نظر برسد. ۸. حفظ سلامتی یک راه عالی دیگر برای رسیدن به خوشبختی است. داشتن اضافه‌وزن یا نخوردن غذاهای سالم و مغذی می‌تواند تاثیری منفی بر روحیه شما داشته باشد. علاوه‌براین، ورزش یکی از راه‌های شناخته‌شده برای تولید اندورفین در بدن است که مسئول ایجاد احساس شادی است. ۹. و آخر اینکه، خیلی مهم است که درک کنید شما شایسته خوشبخت شدن هستید. آنهایی که باور دارند لیاقت خوشبختی را ندارند، به طور ناخود‌آگاه، تلاششان برای دست یافتن به خوشبختی را خراب می‌کنند. درصورت لزوم هر روز به خودتان بگویید که لیاقت شاد بودن را دارید و به راهکارهایی برای رسیدن به شادی و خوشبختی فکر کنید. تعریف خوشبختی بسیار دشوار است اما اکثر افراد می‌دانند که شاد و خوشبخت هستند یا خیر. افراد زیادی باور دارند که خوشبختی شکلی از شانس است و بعضی افراد سرنوشتشان این است که شاد و خوشبخت باشند، درحالیکه در سرنوشت بعضی دیگر بدبختی نوشته شده است. حقیقت این نیست. همه آدمها می‌توانند با بکارگیری این نکات به موفقیت و شادی در زندگیشان دست یابند. بااینکه این نکات بسیار جزئی و ساره بودند اما کمکتان می‌کنند هر روز قدم جدیدی برای رسیدن به خوشبختی بردارید.
نیم نوشته
۰۱مهر
چرا خدا رو اینقدر دور می دونیم که به خودمون اجازه نمی دیم تصور کنیم که همینجا ، همین الان کنارمون حضور داره ... چرا فکر می کنیم خدا مستقیم راهنماییمون نمی کنه ، باهامون حرف نمی زنه و ... خدا آنچنان آرام و بی صدا نشانه ها رو تو زندگیمون قرار می ده ... آنچنان ریلکس باهامون حرف می زنه ... آنچنان صبورانه منتظره ما ببینیم ... که باورمون نمی شه ! مدتهاست که دارم سعی می کنم نشانه هاشو جدی بگیرم  و چقدر نشانه و حرف هست در مسیر ... وقتی احترام گذاشتن به نشانه ها و حرفهاش رو تمرین کردم ، دیدم حضورش چقدر در زندگیم پر رنگه ... دیشب با یه خواب باهام حرف زد ، امروز با یه باد چیزی رو از دستم انداخت ، دیروز با کلمه ای از تلویزیون ... به اطرافت نگاه کن ! ببین امروز می تونی صداشو بشنوی ؟!
نیم نوشته