۰۶آبان
اونقدر مطلب تو ذهنمه که هیچکدوم رو نمی نویسم ! این روزها می خوام کمتر حرف بزنم و بیشتر عمل کنم ... این روزها می خوام با خدای مهربونم خلوت کنم ... من باشم و اون و مهربونیش ... می خوام عاشقش بشم ... چون عاشقمه ... باید لیاقت این عشق رو پیدا کنم ...
بعد از اینکه ... هر چه بیشتر می گذره می فهمم که هنوز هیچی نمی دونم ... و این روزها شاید درک های آنی و تجربیاتم به درد کسانی بخوره که پا در مسیر گذاشتن ، تجربه های گذشتمو تجربه کردن و به تجربه ی امروزم نیاز دارن ...
وقتی برگردم ، آرامترم ...
از دوستانی که به وبلاگ سر می زنن خواهش می کنم به مطالب گذشته سر بزنن ... به آرشیو ، موضوعات و آنچه خواهند دانست رو اگر به کارشون اومد عمل کنن ... و نظراتتون همیشه خوشحالم می کنه .