نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۲۰ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

۰۶آبان
اونقدر مطلب تو ذهنمه که هیچکدوم رو نمی نویسم ! این روزها می خوام کمتر حرف بزنم و بیشتر عمل کنم ... این روزها می خوام با خدای مهربونم خلوت کنم ... من باشم و اون و مهربونیش ... می خوام عاشقش بشم ... چون عاشقمه ... باید لیاقت این عشق رو پیدا کنم ...  بعد از اینکه ... هر چه بیشتر می گذره می فهمم که هنوز هیچی نمی دونم ... و این روزها شاید درک های آنی و تجربیاتم به درد کسانی بخوره که پا در مسیر گذاشتن ، تجربه های گذشتمو تجربه کردن و به تجربه ی امروزم نیاز دارن ... وقتی برگردم ، آرامترم ... از دوستانی که به وبلاگ سر می زنن خواهش می کنم به مطالب گذشته سر بزنن ... به آرشیو ، موضوعات و آنچه خواهند دانست رو اگر به کارشون اومد عمل کنن ... و نظراتتون همیشه خوشحالم می کنه .
نیم نوشته
۰۵آبان
جملاتی از کتاب یادداشتهای غار ... در مورد عشق ... (به واژه ی عشق به معنای عمومیش کاری ندارم ... عشقی که اینجا ازش حرف میزنم یعنی عشق به همه ی کائنات از جمله اطرافیانمون ) - خطر کن و بگو دوستت دارم ... - ترجیح می دهم عشقم را ابراز کنم ... جای پنهان کردن - چرا از اینکه بگذارم دوستم بداری می ترسم ؟ - وقتی ابراز عشق می کنیم ، نمی توانیم حدس بزنیم که در آن لحظه تا چه اندازه به دیگران کمک می کنیم ... - عشق واقعی می بخشد و فراموش می کند . - عشق کامل ، ترسها را دور می راند ... - عشق عمل است ... - از هر چه داری مراقبت کن ... از جمله خودت - عشق یعنی میل به بودن در لحظه ی حال -اگر عشق پاسخ است پس سوال چیست ؟ - هرگز لازم نیست عشق کسی را بدست آورم - آنها که از دوست داشته شدن می ترسند دوست دارند دیگران از ایشان بترسند ... - عشق بلاعوض از درون آغاز می شود - اگر نمی بخشی ... پس زندگی نمی کنی - عشق آن است که انجام می دهم ... نه آنچه احساس می کنم
نیم نوشته
۰۵آبان
باز جمعست ... و جمعه ها معمولا آشفته و پریشان بودم ... علتش شاید تنها بودن توی خونه بود ... امروز نمی خوام آشفته باشم ... امروز پر از امیدم ، به رحمت خداوند ، به محبتش ، به بخششش ، به اینکه منو تنها نمی ذاره ... امروز عیده و منو به آغوشش دعوت می کنه ... امروز شیطان درونم رو در پیشگاهش می خوام قربان کنم ... ازش می خوام شهامتی بهم بده که بتونم از خواسته های این وسواس خناس به خاطر عشق بگذرم ... ازش می خوام عاشقم کنه ... عاشق خودش و جهانی که آفریده ... ازش می خوام آرامم کنه ، آرامشی اونقدر عمیق که هیچ طوفانی نتونه از بین ببرش ... عیدتون مبارک
نیم نوشته
۰۴آبان
امروز خداوند منو با کتابی آشنا کرد که به طرز باور نکردنی ای انرژی مثبتی در من به وجود آورد ... جملاتی از اون رو می ذارم ... - آرامش یعنی : داشتن تعادل و توازن در میان مهلکه ها و مشکلات . - وقتی اوضاع خراب می شود، ما متوقع می شویم؛ و وقتی توقعمان برآورده نمی شود، دردمان می آید. - نخست باید خودم را به همین صورتی که هستم بپذیرم. ... و باز هدیه ای دیگه بهم رسید ... بخشی از دعای عرفه ... خدایا چنانم کن که از تو بترسم گویا که تو را مى‏بینم،و با پرهیزگارى مرا خوشبخت گردان،و به نافرمانى‏ات بدبختم مکن،و خیر در قضایت را برایم اختیار کن،و به من در تقدیرت برکت ده،تا تعجیل آنچه را تو به تأخیر انداختى نخواهم،و تأخیر آنچه را تو پیش انداختى میل نکنم.خدایا قرار ده،بى‏نیازى را در ذاتم،و یقین را در دلم،و اخلاص را در عملم، و نور را در دیده‏ام،و بصیرت را در دینم و مرا به اعضایم بهره‏مند کن،و گوش و چشمم را دو وارث‏ من گردان ... به فکر فرو رفتم ... هنوز اعتقاد محکم مذهبی ندارم ، ولی دیگه قضاوت نمی کنم ... عینک بد بینی رو هم درآوردم ... آنچه می گفت بی توجه به اینکه از کی و کجا بهم رسیده روحم رو آروم می کرد ... از خدای مهربونم نمی ترسم ، ولی حضورش در من شرم و دردی بوجود میاره هنگام اشتباه ... پرهیزگاری تا امروز خوشبختم کرده ... و نافرمانیش و پیروی از شیطان درونم روحم رو به درد میاره (و این درد چه شیرینه وقتی منو از اشتباه دور می کنه )  ... تمام تلاشم رسیدن به بی نیازی در ذاتیه که می گه ... دنبال ایمان و یقینم و ... خدایا ... ممنونم که هستی ... عاشقتم ...
نیم نوشته
۰۳آبان
دیروز به درک جدیدی از مراقبه رسیدم ... اینکه چرا اون رو مکمل دعا می دونن ... چرا دعا درخواسته و مراقبه به گوش بودن برای شنیدن پاسخ ... در حقیقت ما وقتی دعا می کنیم ، علیرغم خلوص نیتمون ... در پس افکارمون انتظار نتیجه و صورت درخواست نوشتن برای خدا و امر و نهی! برای اینکه چطوری خواسته ی ما رو اجابت کن و هزار تا فکر دیگه رو توی سرمون مرور می کنیم ... و خدای مهربونم از این پررویی ما آدمها هرگز دلگیر نمی شه و مثل همیشه لبخند می زنه ... اما مراقبه یعنی بعد از تلاش با ارتباط با خدا ... تلاش برای صحبت با اون ساکت و بی دست دست بشینیم ... دست از دستور دادن به خدا و زمین و زمان برداریم ، دست از افکار مزاحم و قضاوت و کنترل و برچسب زدن برداریم و ساکت بشینیم و خوب ببینیم که توی این دنیا همه چیز دقیقا سر جای خودشو ... هر چیزی دقیقا همون جاست که خدا خواسته و ما آدمهاییم که می خوایم تو ذهنمون همه چیز رو جابجا کنیم تا قشنگتر بشه !!! و واقعا آیا فکر می کنیم ما بهتر از خدا می دونیم ... ! سکوت و سکون مراقبه به من کمک می کنه جای افکار اضافی و مزاحم در سکوت ببینم که خداوند چه زیبا داره باهام صحبت می کنه ... در مراقبه جیر جیر یک جیرجیرک می تونه پیامی از خدا باشه که وقتی در سکوت و بی ذهنی هستی ترجمه ی خودت رو بهت هدیه میده ... باز یاد کتاب کیمیاگر افتادم ... وقتی پسرک از پرواز دو تا عقاب نشانه ای دریافت کرد از وقوع جنگ و ...
نیم نوشته
۰۲آبان
احساس ... بارها دربارش نوشتم ، چه کاربردی توی زندگی ما داره ، چقدر می شناسیمشون ؟وقتی کسی ازمون می پرسه حالت چطوره چه جوابی داریم بدیم ؟ خوب ؟ بد ؟ ... اسم احساسامون رو می شناسیم ؟ می دونیم کدوم رو کجا استفاده کنیم ... افکار من احساسم رو می سازن ... احساسم عملکردم رو و عملکرد ...زندگیم رو . خیلی مهمه که احساسات مختلفم رو بشناسم ، جای واقعی هر کدوم رو بدونم . این روزها احساسای زیادی رو می شناسم ... و می تونم تو هر لحظه اسم ببرم ... الان همین جا ، همین لحظه احساسای عجیبی رو تجربه می کنم ... احساسایی مثل اضطراب ، همزمان باهاش آرامش !!! جای این دوتا اینجا نیست ، پس باید یکیشون رو مدیریت کنم ، ببینم جای کدومشون اینجاست ... مطمئنا آرامش ...
نیم نوشته
۰۱آبان
چند روز پیش درکی در مورد تعادل بهم رسید که می خوام بنویسمش ... همیشه میگم ما تعادل نداریم و توانایی کنترل شرایط رو نداریم ... روزهای اولی که اینو می شنیدم می گفتم مگه میشه من تعادل نداشته باشم ؟! این روزها می دونم منظور از تعادل نداشتن اینه که به محض اینکه وارد هر مشکل و مسئله ای میشم درش غرق می شیم ... اینکه به محض اینکه خودمون رو در چیزی وارد می کنیم باقی اضلاع زندگیمون از دست میره ... اونوقت فهمیدم این تعادل چطور به زندگیم برگشت ... باز هم مسیر آرامش با آموزه ها و ابزارش ... درکم این بود : ما مثل بند بازی هستیم که داریم روی طناب زندگی حرکت می کنیم (از کسایی می گذریم که از اولش سقوط کردن و به هیچستان میرن ... ) قبل از ورود به مسیر آرامش بدون ابزار و با دست خالی بودیم ... تا به سمتی منحرف میشدیم سقوط می کردیم و از نو شروع می کردیم (و بعضی هامون به همون مسافران هیچستان می پیوستند و شروع هم نمی کردند و غرق می شدن ) ... این روزها مسیر آرامش دو تا چیز به من داده ... هدفم رو از حرکت و مسیر درست رو می دونم و می بینم ... نگاهم به جلوی پام نیست ... دوم ابزاری که مسیر به من داده (همون اصول روحانی مثل سلامت عقل ، مشورت ، صداقت ، روشن بینی و ... ) مثل چوبی عمل می کنه که به بندباز کمک می کنه هر جا داره تعادلش رو از دست میده ازش استفاده کنه و به تعادل برگرده ... این روزها چوب تعادل رو سفت چسبیدم ... نمی گم از تعادل خارج نمی شم ولی دیرتر ... و وقتی می بینم به سمتی غیر از مسیر متمایل میشم فورا ازش کمک می گیرم و به مسیر بر می گردم ...
نیم نوشته
۰۱آبان
چند روز پیش درکی در مورد تعادل بهم رسید که می خوام بنویسمش ... همیشه میگم ما تعادل نداریم و توانایی کنترل شرایط رو نداریم ... روزهای اولی که اینو می شنیدم می گفتم مگه میشه من تعادل نداشته باشم ؟! این روزها می دونم منظور از تعادل نداشتن اینه که به محض اینکه وارد هر مشکل و مسئله ای میشم درش غرق می شیم ... اینکه به محض اینکه خودمون رو در چیزی وارد می کنیم باقی اضلاع زندگیمون از دست میره ... اونوقت فهمیدم این تعادل چطور به زندگیم برگشت ... باز هم مسیر آرامش با آموزه ها و ابزارش ... درکم این بود : ما مثل بند بازی هستیم که داریم روی طناب زندگی حرکت می کنیم (از کسایی می گذریم که از اولش سقوط کردن و به هیچستان میرن ... ) قبل از ورود به مسیر آرامش بدون ابزار و با دست خالی بودیم ... تا به سمتی منحرف میشدیم سقوط می کردیم و از نو شروع می کردیم (و بعضی هامون به همون مسافران هیچستان می پیوستند و شروع هم نمی کردند و غرق می شدن ) ... این روزها مسیر آرامش دو تا چیز به من داده ... هدفم رو از حرکت و مسیر درست رو می دونم و می بینم ... نگاهم به جلوی پام نیست ... دوم ابزاری که مسیر به من داده (همون اصول روحانی مثل سلامت عقل ، مشورت ، صداقت ، روشن بینی و ... ) مثل چوبی عمل می کنه که به بندباز کمک می کنه هر جا داره تعادلش رو از دست میده ازش استفاده کنه و به تعادل برگرده ... این روزها چوب تعادل رو سفت چسبیدم ... نمی گم از تعادل خارج نمی شم ولی دیرتر ... و وقتی می بینم به سمتی غیر از مسیر متمایل میشم فورا ازش کمک می گیرم و به مسیر بر می گردم ...
نیم نوشته
۰۱آبان
می خواید بدونید نظرم راجع به موفقیت چیه ؟ موفقیت عادی ترین چیزیه که خداوند فرصتش رو به تک تک انسانها داده ! هر کسی باید موفق باشه اگه در مسیر خواست خداوند حرکت کنه ... انسانهای موفق آدمهای عجیب و خارق العاده ای نیستن ... فقط انسانهای واقعا عادی هستند و کسانی که موفق نیستن (و عموما خودشون رو قربانی شرایط و خانواده و خدا و ... می دونن ) مشکلشون اینه که عادی نیستن ! موفقیت ، آرامش ، خوشبختی حق تک تک ماست ... اگه بخوایم ... فرمولهای موفقیت فرمولهای ساده و زیبایی هستن که متاسفانه به علت سادگیشون ، اکثر ما ساده انگارانه از کنارشون رد میشیم !!! کلمات جادویی ای که عمل کردن بهشون می تونن زندگی ما رو متحول کنن برای ما تبدیل به کلمه ی خالی شده ! فقط کلمه ... اونم تکراری ... فرمولهای موفقیت همونهاییست که خداوند هم همیشه و در مکاتب و مذاهب به انسان گوشزد کرده ... صادق باش ، بخشنده باش ، متعادل باش ، فکر کن ، نشانه ها رو ببین ، از اصول انسانی پا رو بیرون نزار ، منظم باش ، متعهد باش ، خوش قول باش ، مهربون باش ، و مهم تر از همه صبور باش ... ایمان داشته باش ، حمایت خدا رو بخواه ، امید داشته باش و اگه بخوام بگم ده صفحه جای اینها رو نمی گیره ... ولی کدوممون عملا اینها رو در زندگی استفاده می کنه ؟ (دستم رفت بالا و نیشم وا شد ... من !!!! ) و با استفاده از یک درصد اونها چقدر آرامش ، سلامت عقل و موفقیت های مادی و معنوی نصیب آدم میشه ...
نیم نوشته
۰۱آبان
می خواید بدونید نظرم راجع به موفقیت چیه ؟ موفقیت عادی ترین چیزیه که خداوند فرصتش رو به تک تک انسانها داده ! هر کسی باید موفق باشه اگه در مسیر خواست خداوند حرکت کنه ... انسانهای موفق آدمهای عجیب و خارق العاده ای نیستن ... فقط انسانهای واقعا عادی هستند و کسانی که موفق نیستن (و عموما خودشون رو قربانی شرایط و خانواده و خدا و ... می دونن ) مشکلشون اینه که عادی نیستن ! موفقیت ، آرامش ، خوشبختی حق تک تک ماست ... اگه بخوایم ... فرمولهای موفقیت فرمولهای ساده و زیبایی هستن که متاسفانه به علت سادگیشون ، اکثر ما ساده انگارانه از کنارشون رد میشیم !!! کلمات جادویی ای که عمل کردن بهشون می تونن زندگی ما رو متحول کنن برای ما تبدیل به کلمه ی خالی شده ! فقط کلمه ... اونم تکراری ... فرمولهای موفقیت همونهاییست که خداوند هم همیشه و در مکاتب و مذاهب به انسان گوشزد کرده ... صادق باش ، بخشنده باش ، متعادل باش ، فکر کن ، نشانه ها رو ببین ، از اصول انسانی پا رو بیرون نزار ، منظم باش ، متعهد باش ، خوش قول باش ، مهربون باش ، و مهم تر از همه صبور باش ... ایمان داشته باش ، حمایت خدا رو بخواه ، امید داشته باش و اگه بخوام بگم ده صفحه جای اینها رو نمی گیره ... ولی کدوممون عملا اینها رو در زندگی استفاده می کنه ؟ (دستم رفت بالا و نیشم وا شد ... من !!!! ) و با استفاده از یک درصد اونها چقدر آرامش ، سلامت عقل و موفقیت های مادی و معنوی نصیب آدم میشه ...
نیم نوشته