۳۰دی
دقت کردید ما آدمها چقدر فراموشکاریم ؟؟؟
بدترین روزهای زندگیم رو یک لحظه تصور میکنم... که حاضر بودم همه چیزم رو بدم ولی از اون شرایط بیرون بیام ...
امروز همه چیزم رو ندادم و از اون شرایط بیرونم ... چرا احساس رضایت و شکر گزاری نداریم ؟
دیدید فراموشکارم ...
من اصولی دارم و بهشون پایبندم ... اما وقتی سه روز از جلسات دور میافتم انگار آدم دیگه ای هستم ... یادم میره اصولی دارم ...
چون فراموشکارم ...
و کوتاه بگم ( و برم درس بخونم ! ) باید این فراموشکاری رو - خصوصا در مورد اصول و برنامه ای که توش هستم - شکست بدم ...
برای من راهش اینه : صبح که بیدار میشم کتابی می خونم که یادم میندازه عضو چه برنامه ای هستم ... ظهر با دوستی تماس می گیرم که توی برنامه ایه که منم هستم ... عصر با راهنمام تماس می گیرم ... شب "به جلسه میرم " ...
با این شرایط چطور ممکنه فراموش کنم ؟!!!
هرچقدر که دوره های یادآوریم کوتاه تر بشه ، انرژی بیشتری کسب می کنم ... واسه همینه که من تا روزی که زنده ام به برنامه و جلسات احتیاج دارم ...
این ماجرا در مورد هر برنامه ی روحانی ای صدق میکنه ... اگه می خوام لاغر بشم ، صبح رو با کتاب مخصوص خودش شروع می کنم ... یا نواری که در این مورد دارم ... ظهر خودم رو وزن می کنم ... عصر با یه دوست که داره لاغر میشه مشورت می کنم ... و ...