نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۱۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

۱۸بهمن
خوب ... حالا که بصورت اتفاقی دارم از اصول روحانی می نویسم ... پس بریم سراغ تمایل ... "اصل روحانی تمایل " ... اگه از هر آدم داغونی بپرسی می خوای خوب بشی ، میگه آره ! معلومه !  پس فرق من داغون که بهتر شدم و وارد مسیر شدم ، با اون دوست همدوره ی من که امروزم داره زندگی جلبکیش رو ادامه می ده (مثل اون موقع من ) چی بود ؟!  یکی از تفاوتها همینه : تمایل ... تمایل داشتن با "میخوام " ، "دوست دارم " دلم می خواد " کاشکی" و... فرق می کنه ... تمایل یه میل درونی به همراه عملکرده ... تمایل یعنی اگه حال نداشتی هم  ...بری جلسه ... تمایل یعنی اگه دلت نمی خواست با راهنمات تماس بگیری هم ... تماس رو بگیری  تمایل یعنی اینکه اگه بارون بود ، برف بود ، سرد بود ، عروسی دعوت بودی ، کار داشتی ، .... ولی راهنمات گفت برو جلسه ...بری جلسه ... تمایل یعنی اگه داشتی از یه نقص لذت می بردی و آگاه شدی که بیماریت فعاله ... بی خیالش بشی  تمایل یعنی وقتی که فهمیدی چه کاری درسته ، علیرغم اینکه انجام دادنش درد داشت ... انجام بدی  فکر کنم با این مثالها "اصل روحانی تمایل " رو از دیدگاه من شناختید ... حالا چقدر تمایل در وجودتون هست ؟!
نیم نوشته
۱۷بهمن
معدل ترم اولم رو گرفتم : 18.8 ... ذوق مرگ شدم !!!
نیم نوشته
۱۶بهمن
امروز داشتیم در مورد مشکل یه دوست صحبت می کردیم و من ناگهان دیدم منم عین حالات اون رو داشتم ... تا حالا تو این شرایط بودی - یا هستی- که دائما احساس بدبختی رو در خودت تقویت کنی ... اونقد حس مظلومیت و عملکرد مظلوم نمایی رو در وجودت تقویت کرده باشی که خودت هم باور کرده باشی که همه ی  دنیا به تو ظلم کرده و هیچکس نمی خواد کمکت کنه ... توی این حالت دائم منتظر این باشی که یکی از راه برسه و همه ی مشکلاتت رو حل کنه و تایید کنه که چقدر مورد ظلم واقع شده بودی و حقت این نبوده و  ...  در واقع این جور زندگی کردن و فکر کردن یه لایه ی محافظ در مقابل تغییر برامون ایجاد میکنه که باعث میشه تلاش نکنیم ، رفتارهای اشتباهمون رو توجیه می کنه و باعث میشه غیر از خودمون همه ی دنیا رو مقصر بدونیم ... اگه در چنین شرایط گرفتاری (و من زمانی بودم ) ... نگاهی به خودت وزندگیت بکن ... نگاهی واقع بینانه ... چند لحظه دست از مظلوم نمایی بردار ... توی این دنیا فقط یک نفر مسئول وضعیت زندگی توه ... خودت ... اگه پول نداری ... خوب براش تلاش نکردی ! اونایی که تلاش کردن ... بدست آوردن . (الان ذهنت شروع به مقایسه می کنه ! اونا بابای پولدار داشتن ، اونا پشتیبان داشتن ، اونا ... داشتن ) ... چرا خودت رو با میلیاردر هایی مقایسه نمی کنی که از هیچ شروع کردن و فقط همت داشتن ، انگیزه داشتن ، پشتکار داشتن ؟؟؟؟ اگه آرامش نداری ... خوب برای تلاش نکردی ! اونایی که تلاش کردن ... بدست آوردن ( الان ذهنت شروع می کنه به فرافکنی ... فلانی آرامش منو گرفت ، فلانی برای من انتخاب کرد ، شرایط برای من فلان کار رو کرد ... ) ... ولی نگاه کن به نقش خودت و انتخابای خودت ... تو چه انتخابهایی  کردی ... تو چه عملکردی داشتی ... تو چقدر تلاش کردی شرایط آرام بشه ... اما نا امید نباش ... من از این حالت دراومدم ... تو هم می تونی ... تنها لازمش اینه که شروع کنی ... عمل کنی ... هدف داشته باشی ... برنامه ریزی کنی ... دست از سر دنیا و مردمش بردار ! نقش خودت رو نگاه کن ... بفهم که هر کسی مسئول انتخابها ، رفتار و زندگی خودشه ...  این تویی که باید زندگی و لحظاتت رو بسازی ... کسی وظیفه نداره بهت کمک کنه ... ( و اگه درست عمل کنی قانون جهانه که کمک از راه برسه ... و معجزات اتفاق بیافتن ... ) ... شروع کن ...
نیم نوشته
۱۳بهمن
دوستان خوبم ... منو ببخشید که نتونستم به تک تک نظرهاتون جواب بدم (ولی تک به تکشون رو خوندم و ممنون از همه ی شما عزیزانی که انگیزه ی نوشتن رو در من زنده نگه می دارید ...) مشکل برنامه ریزی زمانی دارم ... یک ماه واسه امتحانات تعطیل بودم و الان تحت فشار و استرس کارهای عقب افتاده ام ... بزودی مثل قدیما ریلکس بر می گردم ... واسم دعا کنید ... (به ساعت ارسال پست نگاه کنید !!! حالا اساسی دعا کنید ! )
نیم نوشته
۱۰بهمن
انجمن بانیان بهبودی .. . همین الان باهاش آشنا شدم و می خوام سری بهش بزنم
نیم نوشته
۰۹بهمن
برای دوستان توپولم ... یه کتاب قشنگ هدیه گرفتم ! پیشنهاد می کنم شما هم به خودتون هدیش بدید !!!  اینجا هست ...
نیم نوشته
۰۸بهمن
اصل روحانی صداقت که می خوام ازش صحبت کنم ، یکی از اصولیه که به کارگیریش لذت فوق العاده ای رو وارد زندگیم کرد .  صداقتی که وارد زندگی من شد دو بخش بود ... صداقت با خودم ... صداقت با دیگران ... وقتی نگاهی به خودم کردم و دیدم که دائم دارم به خودم دروغ می گم و خودم هم باور می کنم ، با کمک برنامه ازش دست برداشتم ... این به این معنی بود که باید با خودم رو راست می بودم ... اینکه ببینم با زندگی و خودم چه کردم ، کی هستم و می خوام واقعا چیکار کنم ... این کار مسیر روشنی رو پیش روم گذاشت ... اما صداقت با دیگران معجزه ی دوم رو به زندگیم آورد ... فقط وقتی تجربش کنی متوجه میشی چقدر داریم بار دروغهامون رو به دوش می کشیم ... هر دروغ ذاتا دروغهای دیگه و مسئولیت های جدید و اعصاب خردی های جدیدی به دنبال داره ... و حس آزادی که موقع نگفتن اولین دروغ تجربه می کنی ... احساس شگفت انگیزیه ... بعد از تمرین صداقت فهمیدم چقدر از دروغهایی که می گفتم (بیش از 90% شون !!! ) اصلا لازم نبود ! و با راستگویی و صداقت کارها خیلی بهتر پیش می رفت . توی محل کارم سابقا به مشتری وعده های زمانی دروغی می دادم تا مشتری از دست نره !  مثلا کاری که 10 روزه آماده میشد رو می گفتم 5 روزه تحویل می دم ... و 5 روز رو با دروغ مشتری رو می پیچوندم ... اما وقتی بکارگیری اصل صداقت رو شروع کردم ، به مشتری می گفتم بین 10 تا 12 روز به این دلایل کارت طول می کشه ... نتیجه شگفت انگیز بود ، طی سالهای بعدی حتی یک مشتری هم نپرید !!! و چقدر حس بهتری داشتم ... و مشتری ها چقدر راضی تر بودن ... تازه فهمیدم دهها سال چقدر زجر رو بخاطر دروغهام تحمل کردم ! توی روابطم خیلی جاها رودربایستی رو کنار گذاشتم و احساساتم رو صادقانه گفتم ... نتیجه باز معجزه بخش بود ... دیدم چقدر بار سنگین احساسات و دروغها سالیان سال رو دوشم بود که اصلا لازم نبود حملشون کنم ... کم کم با بکارگیری صداقت شخصیت جدیدی در من شکل گرفت ... انگار همه چیز در حال تغییر بود ... زندگیم خیلی شفاف تر شده بود و این شفافیت ، خیلی ترسها رو از بین برد ... خیلی استرس ها کنار رفت و حس بهتری داشتم ... در مورد صداقت دهها صفحه می تونم بنویسم ... ولی دوست دارم تجربش کنید ... جایی که لازم نیست دروغ نگید ( یعنی 98 درصد مواقع )  ... جایی که لازم شد ، راستش رو نگید ولی دروغ هم نگید(1.9 درصد مواقع)  !  باقیش هم پای وجدان خودتون ... یه چیز مهم رو هم فراموش نکنید   " صداقت رو با حماقت اشتباه نگیرید !!!  گاهی صداقت عین حماقته ! !! " صداقت برای من مرزهایی داره ... مثلا زندگی کسی رو با صداقتم به فنا نمی دم ... معمولا ...
نیم نوشته
۰۵بهمن
وای که چقدر قشنگه این پمفلت کودا (هم وابستگان گمنام ) ... اسمش تلقینات مثبته : من حق دارم که احساس خشم کنم . . من حق دارم که بدون احساس خجالت و گناه به درخواست های دیگران جواب منفی بدهم . . "نه " یک جمله کامل است . . من بخودم اجازه می دهم که اشتباه کنم . . من حق دارم که احترام و حرمت داشته باشم . . من حق دارم که متکی بخود باشم. . من حق دارم که نیازهایم اهمیت داشته باشد . . من حق دارم که به عقایدم احتام گذاشته شود . . من حق دارم که دست از تحقیر خود بردارم. . من حق دارم که کوشا باشم و تلاش کنم تا زندگیم توسعه پیدا کند . . من دوست داشتنی هستم . . من خود را برای انجام تمام اشتباهات گذشته م می بخشم . . من خود را برای آنچه که در قلبم هست دوست دارم نه برای چگونگی انجام کاری که رفتار می کنم . . من جرات دارم که ریسک بکنم. . من می توانم براحتی عشق بورزم و بگیرم . . من پدر/مادر مهربان خود هستم . . من در هر رابطه ای هنوز مهم خودم هستم . . من بدن خود را غنیمت و محترم شمرده و آنرا دوست دارم . . من زیبا ، قوی ، و پر انرژی هستم . . من خود را از عادات گذشته رها می کنم . . من شخص قوی و مهربانی هستم . . من مهم هستم. . من الان روابط سالم و عاشقانه را بطرف خود جذب می کنم . . یک دوست هدیه ایست که من بخود می دهم. . من بدن و فکر سالمی را برای خودم ایجاد می کنم . . من برای تمام تغییرات و رشد در زندگیم شکر گزارم . . من باندازه کافی ، کافی هستم. . من فرزند با ارزش خدا هستم . . من شهامت و توانایی عوض شدن را دارم . . من هم از درون و هم از بیرون زیبا هستم . . من شجاعت این را دارم که با ترس خود روبرو شوم . . من نجات پیدا خواهم کرد. . من احساس اعتماد بنفس داشته و با دیگران راحت هستم . . من زیبایی ، خوشی و فراوانی (نعمات ) را بطرف خود جذب می کنم . . من حاظرم که تسلیم نیروی برترم شده و باو اعتماد کنم . . من حق دارم که برای خود حدود و حصار بکشم . . من قادر به احساس کردن هستم . . من قادر به یادگیری هستم . . در هر کاری که بکنم خدا با من است . . من تمامی احساساتم را پذیرفته ، تصاحب و تجربه می کنم . . من خود را همانطور که هستیم قبول می کنم. . من احیای سلامتی کرده و خودم را دوست دارم . . زندگی من یک آفرینش شگفت انگیز است . . احساسات حقیقی هستند و من به احساسات خود احترام می گذارم . . من با اجازه دان بخود برای سوگواری ، غم خود را حمایت کرده و برای روزی نو جا باز می کنم . . فقط برای امروز من تمام موانع ، ترسها و شک و تردید خود را رها می کنم. . من بخود اجازه می دهم که توسط دیگران گرامی شمرده شده و بطور سالم حمایت شوم (اجازه می دهم مرا دوستداشته باشند ) . من زنده هستم ، اینجا هستم ، و سزاوار هر چیزی که زندگی می تواند بمن عرضه کند هستم . . آرامش ، عشق و زندگی کامل هدیه امروز من است . . من راههای مثبت و امنی را برای ابراز عصبانیتم ایجاد می کنم . . من امروز احساس می کنم که مهربان و آزاد هستم . . من حضور نیرویی برتر از خودم را حس می کنم . . من برای اصلاح زندگیم قدم برداشته و باین کار ادامه خواهم داد. . من احساس می کنم که با ارزشم حتی وقتی می دانم که اشتباه می کنم . . من خود را برای تمام بد رفتاریهائیکه در گذشته ام که با من شده است را می بخشم . . من خودم را از کینه و رنجش ها رها کرده و خودم را می بخشم و دوست دارم .
نیم نوشته
۰۴بهمن
بعضی وقتها از خودمون می پرسیم کسایی که دوازده قدم رو کار می کنن چی میشه که اینقدر تغییر می کنن ؟! جواب توی ابزاریه که برنامه در اختیارشون می ذاره به نام " اصول روحانی " و مهم تر از اونها استفاده از ابزار توی زندگیه ...  مثلا اصل روحانی روشن بینی : در اولین قدم باهاش آشنا می شیم ... اینکه میگه "نیما ، تو عادت داشتی هر چیزی رو که نمی دونستی ، نمی شناختی یا قبول نداشتی فورا رد کنی و با خودخواهی بگی اشتباهه یا ممکن نیست ! اما امروز یه شاید یا ممکنه بذار جلوی این احتمالات ... "  تاثیر عجیبی در زندگی نیما بعد از بکارگیری روشن بینی دیده شد ! نیما دیگه منفی باف نبود ... نیما دریچه ای به سوی میلیونها امکان جدید توی زندگیش باز کرده بود ... من فکر می کردم دیگه هرگز نمی تونم درس بخونم و از من گذشته ... روشن بینی گفت برو امتحان کن ، "شاید " بتونی ... اگه نشه هم چیزی رو از دست ندادی ... و من شروع کردم ... و همین احتمال کوچک چقدر موقعیت های جدید در اختیارم گذاشت و خودش دریچه ای به هزاران توانایی فراموش شده در ذهن من باز کرد ... من استعداد یادگیریم رو فراموش کرده بودم ... کلی ارتباطات جدید و یادگیری برقراری ارتباط ... آشنایی با محیط جدید ... پیدا کردن اهداف جدید ... بالا رفتن اعتماد به نفس و ... می بینید ... یه "شاید " ظاهرا کوچولو چقدر می تونه تاثیر گذار باشه ... حالا یه نگاه به خودت بکن ... شاید استعداد نقاشی داشته باشی ، شاید بتونی شعر بگی ، شاید بتونی زبانهای خارجی دیگه ای رو یاد بگیری ... شاید شغلای بهتری برات وجود داشته باشه  ... شاید آدمهای دیگه ای برای ارتباط وجود داشته باشن ... شاید ...  موفق باشی ...
نیم نوشته