نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۱۸ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۱۱تیر
به این میگن پدر زرنگ               1 پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی   پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم   پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر بیل گیتس است   پسر: آهان اگر اینطور است، قبول است   2   پدر به دیدار بیل گیتس می رود   پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم   بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند   پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی است   بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است   3   پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود   پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم   مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم!   پدر: اما این مرد جوان داماد بیل گیتس است!   مدیرعامل: اوه، اگر اینطور است، باشد   و معامله به این ترتیب انجام می شود   نتیجه اخلاقی: حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانید   چیزهایی بدست آورید. اما باید روش مثبتی برگزینید.
نیم نوشته
۱۱تیر
اول این جمله ها رو اگه وقت کردید بخونید بعد چند جمله آخرش می نویسم ... 1. سوگند به مهر که هیچ اندیشه ایی بی آن توان ایستایی ندارد . حکیم ارد بزرگ 2. زیبایی در مهربانی است . حکیم ارد بزرگ 3. ماندگارترین نوا ، آهنگ مهربانی است . حکیم ارد بزرگ 4. مهری ماندگار می ماند ، که در آن ادب و برخورد درست هویدا باشد . حکیم ارد بزرگ 5. مردی که نفس و مهر یک زن همراهی اش نمی کند ، همواره خویشتن را می خراشد . حکیم ارد بزرگ 6. مهر و مهربانی درخشش باورهای پاک درون آدمیان است . حکیم ارد بزرگ 7. پاکترین آرزوها ، در سینه مهربانان است . حکیم ارد بزرگ 8. آدمیان تنها با مهر ، به یکدیگر گره می خورند . حکیم ارد بزرگ 9. بی هیچ چشم داشتی ، همواره مهربان باش . حکیم ارد بزرگ 10. درازای زندگی در بخشندگی و مهربانی است . حکیم ارد بزرگ 11. تنها نوای آموزگارانی در سینه شاگردان جاودانه می ماند که نوای مهربانی سر می دهند . حکیم ارد بزرگ 12. کسانی که از درون مهربان خویش دور شده اند همواره زندگی را بر خود سخت می کنند . حکیم ارد بزرگ 13. آواز مهربانی از هر سنگ نگاره ی ماندگار تر است . حکیم ارد بزرگ 14. خوی مهربان ، ریشه در سرشت گل ها دارد . حکیم ارد بزرگ 15. مهربانی گرامی ترین خوی آدمیست . حکیم ارد بزرگ 16. هیچ دری به روی مهربانان بسته نخواهد ماند . حکیم ارد بزرگ 17. مهربان باش تا هرگز تنها نشوی . حکیم ارد بزرگ 18. مهربانان را باید ستایش نمود . حکیم ارد بزرگ 19. مهربانان دستان نوازشگر آسمانند . حکیم ارد بزرگ 20. برگزیده ایی ، چرا که با دلی خونین از نامردمی ها ، باز هم مهربانی و همراه ... حکیم ارد بزرگ 21. براستی مهربانان ، فرمانروایان گیتی اند . حکیم ارد بزرگ 22. جهان مهربان است ، به یاد آر بارش باران را ، که تپش زندگی و مهربانیست .  حکیم ارد بزرگ 23. مهربانان ، از بد اندیشان می گذرند و با نوای پاکان روزگار ، همراه می گردند . حکیم ارد بزرگ 24. خوبان در میانه مردم اند و پیش از آنکه نوای بینوایی برخیزد غمخوار و پرستارش می گردند .  حکیم ارد بزرگ 25. مهربانان شادی آفرینند . حکیم ارد بزرگ   26. مهربانان ، سرشت آسمانی و پاک خویش را به نمایش گذاشته اند . حکیم ارد بزرگ 27. دلباختگی ، پرواز بلند مهر است ، پس دلدادگان را باید ستود که مهربانی تنها پناه آنهاست . حکیم ارد بزرگ 28. رستگاری در مهربانی است . حکیم ارد بزرگ 29. آیا ما مهربان هستیم ؟! آنگاه که در هنگامه دیدار نزدیکان و یا رهایی از رنج و سختی ، جانداری را سر می بریم و با ریختن خونش و خوردن گوشتش جشن می گیریم ؟ به جای این کارها درخت بکاریم ، نان و شیرینی ببخشاییم  و دستگیر تنگدستان بوده و براستی مهربان باشیم. حکیم ارد بزرگ 30. مهرورزان نان و شیرینی می بخشایند ، گیاهی بر زمین می کارند ، با گفتار شیرین و شادی بخش خود ، لبخند را بر چهره همگان می آورند . حکیم ارد بزرگ 31. خوشبخت کسی است که در او مهر و دوستی لانه دارد . حکیم ارد بزرگ 32. آنکه همراه است و یاور ، هر نفس اش بهایی بی انتها دارد . حکیم ارد بزرگ 33. تنها راه ماندگاری هر کشش دوستانه ایی ، رسیدن به ساختاری یگانه است . حکیم ارد بزرگ 34. دوستی تنها برآیند نیاز ما نیست ، از خودگذشتگی نخستین پایه دوستی است . حکیم ارد بزرگ 35. دوستی بیش از اندازه همانند دشمنی ترسناک است . حکیم ارد بزرگ 36. هیچ دوستی بهتر از تنهایی ، برای اندیشمندان در هنگامه بالندگی و پختگی نیست . حکیم ارد بزرگ 37. برای آنکه دوستیمان پا برجا بماند بهتر است همواره میانمان بازه ایی باشد . حکیم ارد بزرگ 38. اگر می خواهی دوستی ات پا برجا بماند ، هیچ گاه با دوستت همباز مشو . حکیم ارد بزرگ همباز : شریک 39. به ارزش نگاه دوست زمانی پی می بری ، که در بند دشمنان و بدسگالان باشی .  حکیم ارد بزرگ 40. دوستی که نومیدنامه می خواند ، همیشه سوار بر تو و پیشدار دورخیزهای بلندت خواهد بود .  حکیم ارد بزرگ 41. هیچ گاه هماورد خویش را کوچک مپندار ، چون او بهترین دوست و انگیزه پیشرفت و پویش است .  حکیم ارد بزرگ 42. خموشی در برابر بدگویی از دوستان ، گونه ای دشمنی است .  حکیم ارد بزرگ 43. دوستی و مهر ، امید می آفریند ، و امید نیاز زندگیست .  حکیم ارد بزرگ 44. کسی که در درون دوست ، در پی خود می گردد ، هیچ گاه او را نخواهد شناخت .  حکیم ارد بزرگ 45. دوستان زیاد برای یک نوجوان ، همانند آشیانه ساختن دهها کلاغ ، بر تاج نهال گلی نازک است .  حکیم ارد بزرگ 46. کاشانه ایی که جایگاه دوستان کوچه و بازار شد ، نوای گریه ها در سینه دارد .  حکیم ارد بزرگ 47. دوستی با کسی که باورهایت را نمی پذیرد به جایی نخواهد رسید .  حکیم ارد بزرگ 48. مهر و سخنی که در یک شاخه گل است ، در سبد سبد شکوفه نیست .  حکیم ارد بزرگ 49. سنگدلی ، تنهایی به بار می آورد .  حکیم ارد بزرگ 50. خوشرویی هدیه ای است ، که کادو ندارد .  حکیم ارد بزرگ 51. خوشرویی ، دارایی با ارزشی است. حکیم ارد بزرگ 52. جام زندگی را تنها با می ، مهر و دوستی پر کن .  حکیم ارد بزرگ بارها جملات زیبایی از ارد (OROD) بزرگ بر می خوردم و نمی دونستم کیه و فکر میکردم مربوط به عهد افلاطون و فیثاغورث و همچین چیزیه ! به تازگی از کمبود اطلاعات عمومیم شرمنده شدم که این حکیم بزرگوار ظاهرا هم عصر ما است و ایرانیه ... این جمله ها رو از اینجا آوردم و  کلی مطلب و زندگینامه ی ارد رو از اینجا نگاهی انداختم ... نمی دونم این ارد بزرگ چطور آدمیه و حتی چی میگه ولی برام جالب بود که سالها ازش جمله می دیدم و الان می بینم و زنده و جلوچشمامونه ....
نیم نوشته
۱۱تیر
این داستان رو اگه اشتباه نکنم تو یکی از کتابای پائولو کوئیلو خوندم ... مغازه داری پسرش را فرستاد تا از خردمندترین مرد دنیا سوال کند راز خوشبختی چیست ؟ پسر چهل روز در صحرا سرگردان بود و سرانجام به قلعه ی زیبایی رسید که بالای کوه مرتفعی قرار داشت . مرد خردمندی آنجا زندگی می کرد . . قهرمان ما به جای روبرو شدن با آن مرد خردمند وارد تالاری شد که جنب و جوش زیادی در آن دیده می شد : بازرگانان در رفت و آمد بودند ، مردم در گوشه و کنار با هم صحبت می کردند ، دستة کوچکی از نوازندگان آهنگ آرامی را می نواختند و روی میزی لذیذترین خوراک های آن منطقه از دنیا به چشم می خورد . مرد خردمند با همه صحبت می کرد و پسر مجبور شد دو ساعت منتظر بماند تا نوبت او شود . مرد خردمند با دقت به توضیحات پسر در مورد آمدنش گوش داد و گفت که در آن لحظه وقت ندارد در مورد راز خوشبختب به او توضیح بدهد . به پسر گفت که در قصر گشتی بزند و دو ساعت بعد بازگردد . مرد خردمند قاشقی که دو قطره روغن در آن بود به پسر داد و گفت : (در ضمن می خواهم کاری انجام دهی . در حالی که مشغول گردش هستی ، این قاشق را هم با خودت ببر اما نباید بگذاری قطرات روغن از آن بریزد پسر چشمش را به قاشق دوخت و مشغول بالا و پایین رفتن از پلکان های قصر شد . بعد از دو ساعت نزد مرد خردمند بازگشت . مرد خردمند پرسید : خوب ، آیا قالیچه های ایرانی را که روی دیوارهای تالار غذاخوری بودند ، دیدی ؟ آیا باغی را که ده سال طول کشید تا سرباغبان آن را بیارید ، دیدی ؟ آیا در کتابخانة من متوجه دست نوشته های زیبای روی پوست آهو شدی ؟ پسر خجالت زده شد و اعتراف کرد متوجة هیچ یک از آنها نشده است . تمام توجه پسر این بود که روغنی را که مرد خردمند به او سپرده بود ، نریزد . مرد خردمند گفت : پس دوباره برو و شگفتی های دنیای مرا ببین . اگر خانة کسی را نشناسی نمی توانی به او اعتماد کنی . پسر آسوده خاطر شد ، قاشق را برداشت و به تفحص در قصر پرداخت و این بار متوجة همه کارهای هنری روی سقف و دیوار شد . باغ ها را دید ، کوههای اطرافش را ، زیبایی گل ها را و سلیقه ای را که در انتخاب هر چیز به کار رفته بود . وقتی نزد مرد خردمند بازگشت ، جزئیات تمام چیزهایی را که دیده بود برای او تعریف کرد . مرد خردمند پرسید : پس قطرات روغنی که به تو سپرده بودم ، چه کردی ؟ پسر به قاشق نگاه کرد و دید روغنی در آن نیست . خردمندترین مرد عالم گفت : خوب نصیحتی به تو می کنم و آن این است که راز خوشبختی یعنی دیدن همة شگفتی های جهان به این شرط که هرگز قطرات روغن درون قاشق را فراموش نکنی .
نیم نوشته
۰۸تیر
یه زمانی بهبودی به نظر من یه پروژه بود که شامل دوازده قدم میشد و با کارکرد اصولی و درست این دوازده قدم ، در آخر آدم به یه جایی به نام بهبودی میرسید ! امروز نگاه من فرق میکنه ... جالبه که در همه ی فرقه ها و رشته ها هرچقدر بیشتر پیش میرن درکها و عملکردها پیچیده تر میشه و در مسیر آرامش هر چقدر که بیشتر پیش میرم می بینم همه چیز چقدر ساده بوده و من چقدر سخت به اون نگاه می کردم ... امروز می دونم بهبودی پروسه ای پایان ناپذیره که در طول زمان اتفاق می افته و از لحظه ی اولی که با اون آشنا میشی و شروع به عملکرد در مسیر می کنی می تونی لمسش کنی ... بهبودی یعنی هر لحظه بهتر بودن ، هر دقیقه هر ساعت و هر روز در حال رشد بودن ... هر چند اندک ... در دراز مدت آنچنان تغییراتی رو در من حاصل کرده که باورش برای خودم هم سخته ... نگاهی به خودم کردم ... مقایسه ی سه سال پیش با الان ... شگفت انگیزه ! من مودب تر ، قانون مند تر ، عاقل تر ، منطقی تر ، هدفمند تر ، روشن بین تر ، فروتن تر ، صبور تر ، پذیرا تر شدم و اینها باعث شده موفق تر  و آرام تر بشم ...اینها و دهها چیز دیگه اصول روحانی ای هستن که از قدمها به مرور به من منتقل شده ... اینکه من یک نیمای ترسو ، بی هدف ، افسرده ، تنها ، آشفته ، بی پول ، بی اعتبار ، بد بین ، غرغرو ، عصبی و کج خلق بودم و امروز کمتر می ترسم ، هدف دارم ، افسرده نیستم و امیدوارم ، تنها نیستم و کلی دوست بهبودی دارم ، آشفتگیم جاشو به آرامش داده ، پس انداز دارم ، اعتبار زیادی پیش اطرافیان دارم ، خوشبینم ، صبورم ، مهربونم  ...برای من یعنی بهبودی ... بهبودی یعنی می تونم بدون چشمداشت عشقم رو نثار کسانی کنم که بهش نیاز دارن ... بهبودی یعنی خدایی دارم که لمسش می کنم ...
نیم نوشته
۰۶تیر
چقدر به دلم نشست ... : خوشبختی مثل آدامس چسبیده به آستین کت امچپ می رم خوشبختم راست می رم خوشبختممی شینم خوشبختممی خوابم خوشبختمبیدار می شم خوشبختم(از محمدصالح علا’)
نیم نوشته
۰۶تیر
این مقاله رو از سایت برترین ها نخونده آوردم اینجا !!! درباره ی ترس و تنبلی و رابطشون با موفقیته ... نخوندم چون وقت نکردم ، آوردم چون یا درست می گه که یاد میگیریم یا درست نمی گه که باز به فکر فرو میریم که درستش چیه !!!! اگر به طول زندگی خود تا به امروز نگاه کنید، متوجه می شوید خیلی وقت ها بوده است که آرزو داشته اید شجاع تر باشید، بیشتر به خود اعتماد و کمتر احتیاط و دو دو تا چهار کنید تا بتوانید تغییرات مورد نظر را در زندگی خود به وجود بیاورید. خیلی از مردم این حسرت ها، ترس و آرزوها را دارند. بیشتر آنها معتقدند اگر زمان به عقب بر می گشت حتما با خطرپذیری بیشتری کار و زندگی می کردند.اغلب اوقات می دانیم چه می خواهیم اما هنوز آن را انجام نداده ایم. چرا؟ زیرا به طور ذاتی محافظه کار هستیم و می ترسیم نقطه ضعف هایمان رو شوند. وضع موجود با اینکه خیلی رضایت بخش نیست اما راحت تر، کم خطرتر و بی دردسرتر به نظرمان می رسد. تحیقات ثابت کرده اند برای انسان بسیار راحت است در همین وضعیت موجود بماند، دهانش را ببندد و به همان روش همیشگی پیش برود تا اینکه تغییراتی در زندگی ایجاد یا حرف هایش را بازگو کند. وقتی با خود حساب می کنیم تغییرات در زندگی تا چه اندازه می تواند ما را آسیب پذیر کنند یا موجب شکست شوند، به طور داتی گرایش داریم در همین وضعیت باقی بمانیم.1.    همیشه احتمال می دهیم همه چیز بد پیش می رودهمان طور که «دانیل خانمان» در کتاب «فکر کردن، سریع و آرام» نوشته است، وقتی به ریسکی در زندگی خود فکر می کنیم، همیشه شکست ها بیشتر از موفقیت ها در ذهنمان نقش می بندند. ما همیشه به تمرکز روی مسایلی گرایش داریم که بد پیش می روند – مسایلی که باعث شکست یا قربانی شدن ما می شوند – نه مواردی که موفقیت در بر دارند. همین تمرکز  غلط است که منجر به کژ داوری می شود. واقعیت این است که خطرات کاری که هنوز انجام نشده است به آن اندازه ای نیست که انسان برای خود متصور می شود. 2.    ما در تصور عواقب کارهای اشتباه زیاده روی می کنیم این چیزی است که کارشناسان به آن «فاجعه هراسی» می گویند. به واسطه این طرزفکر، انسان بدترین سناریو را برای کارهای در دست انجام در ذهن خود متصور می شود و فکر می کند که ای وای اگر کاری اشتباه پیش برود دیگر او قادر به کنترل شرایط نیست و همه چیز در بدترین حالت ممکن پیش خواهد رفت. خیر! این گونه نیست. ما انسان هستیم و روی کارها و شرایط می توانیم تا حدی کنترل داشته باشیم. اگر کاری بد پیش رفت، کنترل آن را به دست بگیرید و دوباره به مسیر درست بازگردانید. نیازی به اغراق و هیجان های منفی نیست. همیشه انسان ها تصور می کنند بی پول یا از خانواده و دوستان طرد می شوند. حالا شاید به این بدی هم تصویرسازی نکنید اما انسان عادت دارد در خطرات احتمالی بالفعل کردن تصمیمات خود بدترین تصورات را داشته باشد. به همین دلیل نمی تواند توانایی های خود را بشناسد و آنها را در مسیر موفقیت پرورش دهد. 3.     ما خودمان را در کنترل عواقب خطرهایمان دست کم می گیریم این فاکتور با مواردی که در بالا ذکر کردیم مرتبط است اما بیش از آن به توانایی های کلی انسان مربوط می شود. با اینکه دوست نداریم این حرف را بزنیم، اما مجرمان اصلی خانم ها هستند که کمتر خودشان را قبول و توانایی هایشان را باور دارند. بیشتر مواقع با بدگمانی به آینده کار خود نگاه می کنیم و تصور می کنیم نمی توانیم از عهده مشکلات آن بر بیاییم. به همین دلیل، در همین شرایط باقی می مانیم و باور نداریم که می توانیم با مشکلات مسیر خود رودررو شویم. شاید شما هم با خانم هایی روبه رو شده باشید که حاضر نیستند مسوولیت مدیریتی به عهده بگیرند زیرا از عواقب آن می هراسند. این گونه افراد همیشه توانایی های خود را نادیده می گیرند و به استعدادهای ذاتی خود هیچ توجهی ندارند. 4.    ما هزینه های تنبلی و عدم فعالیت خود را نادیده می گیریم و به همین وضعیت موجود می چسبیم همیشه خودمان را با این جمله گول می زنیم که «این خیلی هم بد نیست» و امید داریم با گذشت زمان همه چیز بهتر شود. این مساله را نیز اینگونه برای خود حل می کنیم که وضعیت موجود بسیار هم خوب است. باید بدانید اگر شرایط در حال حاضر بد باشد با گذشت زمان بدتر می شود نه بهتر! باید کمی به خود تکان دهیم و سعی کنیم با تصمیمات درست در مسیر بهتر قدم بگذاریم. این چهار تمایل انسان ها دست در دست یگدیگر باعث می شوند تا انسان هایی که تصور می کنیم باهوش هستند، در همین چرخه محدود زندگی خود باقی بمانند و برای تغییر آن هیچ تلاشی نکنند. بنابراین برای دانستن اینکه چه خطرهایی ارزش انجام دارند سوالات زیر را از خود بپرسید: 1.    اگر شجاعت بیشتری داشته باشم چه کارهایی انجام می دهم؟ 2.    منفعل بودن و تنبلی های من از اکنون تا یک سال آینده چه هزینه هایی برای من خواهد داشت؟ 3.    کجا ترس های من از شکست باعث شده است تا ریسک انجام آن را برای خود بزرگ کنم و به واسطه آن هیچ اقدامی برای ایجاد تغییر در زندگی انجام ندهم؟ به هر پاسخی که به ذهنتان خطور می کند توجه کنید. این پاسخ ها تصویر روشنی از آینده در خود دارند. همچنین می توانید به واسطه آنها برای انجام اصلاحات شجاعت بیشتری پیدا کنید. باید باور کنید انسان بیشتر از آنچه تصور می کند قدرت و توانایی دارد.
نیم نوشته
۰۲تیر
امروز عملا در مورد نقص کنترل به تجربه داشتم ... داداش کوچیکترم اومد خونم مهمونی ... یه نگاه به خودم کردم دیدم شخصیتم به طرز ناگهانی ای تغییر شکل داد و شدم یه آدم غرغرو و کنترل گر ... باز نگاه کردم دیدم دائما دارم بهش گیر می دم و غر می زنم ... چرا آب رو نذاشتی یخچال ؛ چرا آشغال ریختی ، چرا اینقده بی نظمی ، چرا اینجوری ، چرا اونجوری ... ولی نکته ی اساسی این مطلب این بود که گیرهای من به همون کارهاییه که خودم انجام می دم  و باهاشون مشکل دارم و دوست ندارم انجام بدم !!! من نواقصی رو در اطرافیانم کنترل می کنم که در خودم وجود داره و قادر به کنترلشون نیستم !
نیم نوشته
۰۱تیر
یکی از لذتهای زندگی برای من اینه که هر روزش و هر لحظه امکانی  بی نهایت برای چالش و تجربه و آگاهی جدیده ... امروز رو با انرژی شروع کردم و تصمیم گرفتم به ایده آل خودم از آرامش و انرژی در یک روز برسم ... توی ماشین نشستم و در حال مراقبه ی لذتبخشی فرو رفتم و شروع به دیدن کردم ... دیدن چیزهایی که در حالت عادی بهشون توجه نمی کنم : رنگها ، صداها ، بوها ، طبیعت ، چشمای آدمها ، ... و چقدر شگفت انگیزه که در دنیایی زندگی می کنم که افکارم اجازه نمی دن ببینمش !!! اما هنوز دو دقیقه نگذشته بود که افکار به سمتم هجوم آوردن ... نگاه کردن به این افکار برای من آگاهی جدیدی از دوازده قدم رو آورد ... افکارم چی بود ؟ چندتا مثال از هزارتا فکر رو می نویسم : - وایییی باز بری شرکت فلان مشتری میاد ، می خوای کارشو چطور تحویل بدی ... خیلی سخت سلیقست (آینده) - این راننده آژانس دفعه قبل 500 بیشتر ازم گرفت (رنجش ، گذشته ) - نکنه باز بخواد زیادی بگیره ! اینبار حالش رو می گیرم ( آینده ، ترس های توهمی ) - نکنه عشقم رو از دست بدم !!!!! (آینده ، ترس توهمی ، احساسات ناشناخته و نابجا ) - حقوق نگرفتم هنوز ، باید قسط بدم امروز (آینده - من که هنوز تو شرکت نبودم که بخوام به این فکر کنم ) - راننده آژانسه راننده نیست ... هیچی بارش نیست ( رنجش ، قضاوت ، ترس ) - و و و .... درخت دوازده قدم میوه ای به نام مراقبه داره ... و آفت های مراقبه نواقص ، ترسها ، رنجشها و افکار بیمارگونست ... اینهاست که فرصت دعا و مراقبه رو از من میگیره ... با حمل اینها خدا رو فراموش می کنم و خودم رو و جهانی که توش زندگی می کنم ... اینها سدی هستن واسه ارتباط بهتر من با خودم ، خداوند و اطرافیانم ...
نیم نوشته