نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۲۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

۱۱شهریور
وای که از دست خودم کلافه ام ! ذهن من چقدر میخواد انتظار بکشه تا اون لحظه ی کذایی فرا برسه !؟ تا وقتی کولرم درست نشه و جیبم پر پول نباشه و سیستمم سرعتش درست نشه و دندون دردم خوب نشه و ... قرار نیست اجازه بده احساس امنیت و آرامش بکنم ؟! این یعنی کشتن لحظه ها و فرصت ها ... جالبه ... گرممه ... ولی دقت کردید اگه الان زمستون بود و بیرون سرد سرد بود ، همین دما به من احساس امنیت و آرامش میداد !!! دما همون دماست ، بدن همون بدنه ... ولی احساس اینکه الان من باید سردم باشه و نیست منو به این روز انداخته ! امان از دست ذهن ... تو چنین لحظاتی ، به محض اینکه فعالیت بیماری رو تشخیص می دم کاری که می کنم اینه : از ابزارم استفاده می کنم . اول : مشارکت ... چند دقیقه دیگه زنگ میزنم به دو سه تا دوست بهبودی و باهاشون مشارکت می کنم ... بعد نگاه می کنم ذهنم چی رو دوست نداره (در این لحظه مرتب کردن خونه ! ) و شروع می کنم برعکس عمل می کنم ... بعد یه کوچولو کاری رو انجام می دم که بهم احساس رضایت می ده (در این لحظه انجام دادن کارهای عقب افتاده ) ... آروم میشم ... پ / ن : آروم گرفتم ... دوستی که باهاش مشارکت کردم اومد کمکم ، موتور نو برای کولر ، هوای خنک ، احساس رضایت حاصل یه کمک خواستن ساده بود ...
نیم نوشته
۰۹شهریور
گاهی حرفهایی هست که هزاران بار میشنوی ، صدها بار به دیگران می گی ... اما فقط در یک لحظه ، یک لحظه ... با تمام وجودت درکش می کنی ! دیروز در بستر بیماری بودم ، دنیا چقدر خاکستری بود ... مغزم دائم حرف می زد و افسار رو بدست گرفته بود ، فقط از یأس و نا امیدی و آینده ی تاریک می گفت ... بابت شغلم و تغییرش نگران بودم و چطور می تونستم به تنهایی پول در بیارم ! چقدر تنها بودم ! چقدر زندگی سخت بود ... امروز بیدار شدم ، دنیا چقدر قشنگ بود ، مغزم آروم گرفته بود و افسار دست خودم بود ، امیدوار بودم و پر انرژی ، آینده قشنگ بود ... شغلم ؟! نگرانی نداشت ! من پر از توانایی های بالقوه و بالفعلم ... خیلی کارها می تونستم بکنم ، دوستانی دارم که حامی من هستن ، خدایی که دستش رو ی شونه هامه ... زندگی چقدر قشنگه ... بحث اینجاست : دنیا تغییر نکرده بود ... اصلا دنیا هیچوقت تغییر نمی کنه ! میلیونها ساله که داره کار خودش رو می کنه ... نگاه من باز عوض شده بود .. کمی ترسیدم ! این ذهن چقدر نیرو داره ... اگه به افکار دیروزم بها می دادم می تونستم تا آخر عمر افسرده و در فلاکت زندگی کنم ... اگه به افکار امروزم بها بدم ، می تونم خوشبختی و شادی رو برای همیشه همراه داشته باشم ... خدایا به آرامش نیاز دارم ، به توقف فعالیت این ذهن نا آروم نیاز دارم ، به حمایتت و امید نیاز دارم ... کمکم کن ...
نیم نوشته
۰۷شهریور
پروردگاراخود را تقدیم تو میدارمبا من کن و از من ساز آنچه خود اراده کنیاز اسارت نفس رهایم کن تا انجام اراده ات را بهتر توانممشکلاتم را بگیر تا پیروزی بر آنها شاهدی باشدبرای کسانی که با قدرت تو ، عشق تو ، راه تو یاریشان خواهم دادباشد که همیشه بر اراده ات گردن نهم .
نیم نوشته
۰۶شهریور
همه چیز خوب است ... همه چیز ! انسان تیره بخت است ،چون نمی داند که خوشبخت است ، فقط به این دلیل ! ماجرا فقط این است ، فقط همین ! کسی که این نکته را دریافت ، در همان لحظه خوشبخت می شود ... بدبختانه حل معما تا این اندازه ساده است ! به نقل از کتاب راهنمای شوربختی !
نیم نوشته
۰۶شهریور
این روزها اتفاقای پشت سر هم احساسی به اسم بدشانس بودن ، یا روی دور بد بیاری افتادن رو برام زنده کرده . آیا این احساس واقعیه ؟! طی سه روز گلودرد ، درد دندون ، جواب شدن دندونم توسط دکترای شهرستان ، سوختن موتور کولر ، مریض شدن کلی از دوستام (دیسک راهنمای جدیدم ، دست راهنمای قدیمم هر دو در رفته !!! )  ، پایین اومدن رتبه ی سایتم توی گوگل ... ولی حقیقت اینه که بعد از اومدن این احساس سراغم فورا با حس شکرگزاری جایگزینش کردم ، خدایا شکرت که هنوز زنده ام و بدنی دارم که درد رو بهم اطلاع میده (زمانی دردهام رو چنان با مسکن آرام می کردم که دیگه دردی نبود که برم دنبال درمان ) خدایا شکرت خونه ای دارم که کولرش خراب بشه و اونقدر بهم مسئولیت پذیری دادی که برم دنبال تعمیر و تعویضش تا حس مفید بودن بکنم . (زمانی وقتی چیزی خراب میشد غم دنیا می اومد سراغم که حالا چی میشه !؟!) خدایا شکرت کلی دوست دارم ! اونقدر زیاد که وقتی چندتاشون مریض میشن بیتابشون میشم و نگرانشون هستم ... تازه دارم یاد می گیرم به ترکیبی از این اتفاقات و اتفاقات خوب میگن زندگی ... پس شکرت که زندگی رو دارم درک می کنم و زندگی می کنم ... دیگه نمی خوام یه خط در میون زندگی کنم و فقط دنبال لذتهاش باشم ، دردهاش هم منو با تجربه می کنه ... خدایا دمت گرم ...
نیم نوشته
۰۶شهریور
برندگان برنامه چه کسانی هستند؟ ·    برندگان را به راحتی می توان تشخیص داد. ·    برندگان همیشه، برنامه، قدم ها و سنت ها را بطور جدی کار می کنند و فقط بر روی خود تمرکز دارند نه دیگران. ·    برندگان دور مشکلات خود طواف نمی کنند. بلکه در راه حل ها زندگی می کنند و از حرکات و کارهای مشکل ساز دوری می کنند. ·    برندگان همیشه آماده هستند که دست خود را در دست تازه وارد قرار دهند وبدون در نظر گرفتن هیچ گونه منفعت شخصی به آنها کمک نمایند و عشق بلاعوض می دهند. ·    برندگان هم راهنما دارند و هم راهنمای دیگران هستند و فقط برای امروز پاک می مانند و زندگی می کنند. ·    برندگان، افراد در حال بهبودی هستند که چهارچوب افکار و اعمال آنها مثبت است نه منفی. ·    برندگان ممکن است مشکلاتی هم داشته باشند ولی هنوز به جلسات می روند و درباره آن مشکلات بطور واضح مشارکت می کنند. ·     برندگان قلباً و به خوبی می دانند که با کمک نیروی برترشان هیچ اتفاقی که از عهد آن برنیایند، پیش نخواهد آمد. ·    برندگان با خدماتی که انجام می دهند، برای اتحاد گروه تلاش می کنند و همیشه اصول را به شخصیت ها ترجیح می دهند. ·    برندگان همیشه به خاطر دارند که اصل گمنامی را رعایت کنند و بر طبق اصول برنامه حرکت کنند و برای آنها اصلا مهم نیست که پای چه کسی در میان باشد. ·    برندگان خوش طبع و شوخ هستند و این قدرت را دارند که به خودشان هم بخندند و با شما می خندند، ولی به شما نمی خندند. ·    برندگان، برنامه روزانه دارند و حرکت می کنند و به جبران اوقات از دست رفته در گذشته، قدر و قیمت وقت را می دانند و اصطلاحاً پرت نمی زنند. ·    برندگان هیچ وقت ادعای داشتن دانش بهتر برنامه را ندارند و خود را مانند دیگر اعضاء گروه می دانند و تواضع و فروتنی را می توان بوضوح در آنها مشاهده کرد.اگر امروز پاک هستم و برنامه بهبودی را در بهترین حد توانایی خود کار میکنم و تمایل دارم که تلاش کنم تا بسوی کمال مطلوب حرکت کنم، جزء برندگان هستم.
نیم نوشته
۰۶شهریور
آی دندوووونم ... آی دندونم ...  عقل درست حسابی که نداریم هیچ ، یه دندون عقل داده که تا نیم متر هم تو فکم فرو رفته و از ترس جراحی جرأت نمی کنم جلو برم ... الانم فکم باز نمیشه !!! باید دلو بزنم به دریا و خودم رو به تیغ بسپرم ... برام دعا کنید ... تازه حلالم هم بکنید ... پ .ن : پزشکان به این نتیجه رسیدن که دندون ما خیلی باکلاسه ، باید تهران عمل بشه !!! طی این خبر دندونم تهدید کرده که اگه توسط پزشکان شهرستانی درمان بشه ، اقدام به قطع اعصاب صورتم میکنه و در یک عمل انتهاری نیم ما رو به ربع ما تبدیل می کنه !!!
نیم نوشته
۰۴شهریور
مجسمه ی آرام و سبز بک گراند ویندوزم رو به اشتراک گذاشتم ... نگاه کردن به اون منو آروم می کنه و به یاد سکون و سکوت مراقبه می ندازه و برام دیدنش خودش نوعی مراقبست ...  و هییییییچکس اینهمه حس خوب پنهان رو ندید !
نیم نوشته
۰۳شهریور
راههای هشتگانه ی رهایی از رنج از نظر بودا Right ViewRight ThoughtRight SpeechRight ActionRight LivelihoodRight EffortRight MindfulnessRight Meditation
نیم نوشته
۰۲شهریور
دوستان ، این مطلبی که می نویسم به نظرم یکی از مهمترین مطالبیه که باید بهش توجه کنیم ...این درک کاملا شخصی منه ... با نگاهی به سه سال گذشته می بینم که زندگی من به تحولی صد و هشتاد درجه و با شتاب رسیده و از دید آدمهای عادی باور کردنی نیست که کسی طی سه سال بتونه اینهمه تغییر رو ناگهانی و فقط در طی سه سال بدست بیاره ... موفقیت یک دفعه بدست نمیاد ... توی این دنیا همه چیز به هم مربوطه ... و وقتی حلقه های زنجیر رو طی فرآیندی کم کم به هم وصل کردیم تازه احساس می کنیم اتفاقات زیبایی داره تو زندگیمون می افته ... و تازه متوجه می شیم چیزی به اسم خوش شانسی و بد شانسی درصد بسیار بسیار اندکی از سرنوشت ما رو تحت تأثیر قرار میده ! ماییم که انتخاب می کنیم موفق باشیم ! درباره ی این زنجیر توضیح می دم . به عنوان مثال : * - کاری که من کردم این بود که صداقت رو وارد زندگیم کردم و حتی المقدور دیگه دروغ نگفتم ، حتی جاهایی که ظاهرا به ضررم بود ... سعی کردم امانتدار ، مسئولیت پذیر و خوش قول باشم ...امروز که به زندگیم نگاه می کنم می بینم آدمهای زیادی به من اعتماد کردن ، با این اعتماد باعث کمک به رشد عاطفی و اقتصادیم شده ... خونه ای که توش نشستم حاصل این اعتماده که دوستم به من کرد ... شغل و منبع درآمدم هم همینطور ... من به عنوان یه آدم مسئولیت پذیر و قابل اعتماد شناخته شدم ... این یعنی کلی موقعیت های تازه در زندگی ... * - من سعی می کنم خودم رو در موقعیت خطر قرار ندم (حاصل از کارکرد قدم دوم ) ... خوب اتفاقی که افتاده اینه که کمترین آسیب و ترس رو در زندگیم تجربه می کنم ! (مثلا من سوار موتورسیکلت نمی شم ! ) ... این به زندگیم ثبات و آرامش داده (مثلا داداشم توی سه سال اخیر چهارتا تصادف با ماشین و موتور سیلکلت کرده و مدعیه که من بدشانسم و هی دارم ضرر مالی میدم ولی نمی دونه بدون گواهینامه پشت ماشین نشستن ، بی احتیاط روندن و کارهای دیوانه وار کردن نیازی به شانس نداره !!! و نتیجش همیشه میتونه همین باشه ) *-من سعی می کنم رازدار باشم ... و در طول سالیان این اخلاق کوچولو کلی دوستهای تازه و تجربیات تازه در اختیارم گذاشته ، تجربیاتی که لازم نیست خودم تجربه کنم و دردش رو تحمل کنم ... من می تونم برای دوستانم سنگ صبور باشم و در عوض اونها به زندگیم ثبات عاطفی دادن . *- من صبر رو تمرین کردم ... اتفاقی که افتاد این بود که خودم رو در معرض تصمیم های سرسری قرار ندادم ، صبر و مشورت در انتخابهام کمکم کرد ، اونقدر زیاد که این دو ابزار رو همیشه و همه جا استفاده کردم ، حاصل این شد که معمولا بهترین انتخابها رو می کنم و کمترین ضریب خطا رو دارم ... می بینید ! چیزهایی که اینجا نوشتم شامل بعضی از اصول روحانی بود : صداقت ، امانتداری ، مسئولیت پذیری ، تعهد ، رازداری ، استفاده از سلامت عقل ، صبر ، مشورت و ... و حاصلشون در طول زمان میشه آرامش ، موفقیت ، ثبات ، خوش شانسی ، کار ، پول ، احترام ، اعتبار و ... !!!  خوب خوب خوب ... نمی دونم چرا اونطور که می خواستم نتونستم درک تازم رو منتقل کنم ! فکر کنم باید بازنشسته بشم !!! در این نوشته خیلی من من کردم ! در حقیقت این من یک من نوعی بود وگرنه اگه این اصول کاملا در زندگی من جاری بود که غمی نداشتم ... من هم دارای بیماری و افکاری بیمارگونه هستم و فقط گاهی می تونم در نقطه ای از حرکت بازنگاهشون دارم . (در نظر بگیرید که از نگاه یه آدم عادی من الان زندگی حتی قابل قبولی هم ندارم ! یه خونه ی تقریبا خالی از وسیله و درآمد 1 تومن در ماه و کلی دوست جون جونی و مقادیری احترام و اعتبار و نظم و ... چیز مهمی نیست ! ولی خودم می دونم که از زیر صفر ، با اعتباری در حد زیر صفر ، با احساساتی زیر خط افسردگی ، از آخر خط ، یأس و انزوا ... تبدیل شدن به اینی که امروز هستم یک معجزه بیشتر نیست ... )
نیم نوشته