خوب ، از تجربه های سفر براتون بگم ...
دقت کردید وقتی تو سرمای زمستون ، که همه جا سوز و سرماست و خونه با سه تا بخاری گرم نمی شه هستید ، این احساس رو دارید که همه ی دنیا اینجوریه ... انگار جایی غیر از اینجایی که من هستم وجود نداره ... وقتی توی جزیره فرود اومدم و باد گرمی به صورتم خورد ... و وقتی اونجا هوا اونقدر بهاری (مایل به تابستانی ) بود که ساعت 9 شب می رفتم شنا ... فهمیدم همیشه جاهایی هست که ما بهش فکر هم نمی کنیم ... شاید دربارش شنیده باشیم ... شاید توی ذهنمون بدونیم .. اما ایمان نداریم جایی غیر از "اینجا" که من هستم و غیر از شرایطی که من درش هستم جاها و شرایطی متفاوت هم هست که من می تونم اونجا باشم ...
دوستان خوبم ، لذت بردن از زندگی خود به خود اتفاق نمی افته ... گاهی ما فکر می کنیم زندگی باید لذت بخش بشه ! تا من از اون لذت ببرم ... اینطور نیست ... زندگی همواره لذت بخش هست ... منم که باید یاد بگیرم ازش لذت ببرم ...
شاید دوچرخه توی شهر خودم هم زیاد باشه و من هزاران بار امکان دوچرخه سواری دارم ... اما وقتی توی مسافرت (با تصور اینکه حالا زندگی لذت بخش شده ! ) سوار دوچرخه میشی ... حس می کنی داری لذت می بری !
نیازم به جلسه رو اونجا اونقدر فهمیدم که بعد از 5 روز دوری از جلسه گشتم و اونجا جلسه رو پیدا کردم و بعد از 90 دقیقه توی جلسه تازه یه نفس عمیق کشیدم ... و آرام شدم ... و تفاوت آرامش ظاهری رو با آرامش درونی درک کردم ...
تغییرات عمده ی من و ورودم به مسیر آرامش توی یه سفر اتفاق افتاد ... واقعا نمی دونم خاصیت سفر چیه ... ولی اینبار هم بعد از اومدن از سفر پر شدم از انرژی تغییرات جدید ... نگاهم به خیلی چیزها تغییر کرد ... مثلا در مورد پول ...
من معتقدم ما انجمنی ها باید همواره از زندگیمون راضی باشیم و لذت ببریم ( این لذت لزوما جسمی و مادی نیست و من عاشق نشئگی های معنو ای هستم که توی این مدت تجربه کردم ... ) و این رضایت ، حس خوشبختی و لذت بردن با بودن در برنامه و بکارگیری اصول اتفاق می افته ... ما باید شاد باشیم تا خدا رو لمس کنیم ...
خوب زیاد نوشتم ...
پ . ن : راستی ببخشید که نظرات رو بدون پاسخ تایید کردم . ماشاله دوستان انقدر لطف داشتن که دیدم حیفه تایید نکنم ... و وقت کافی برای پاسخ گویی نداشتم ... واسه همین بجای جواب دادن به وبلاگ تک تک کسایی که تو نظرشون آدرس بلاگ داده بودن سر زدم .