نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۱۴ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۰۵آذر
این جمله ها از کتاب یادداشتهای غاره ... جمله های بچه های یه جلسه ی AA صبحگاهی توی خارجه ! تجربیات شخصیشونه ... و قشنگه ... واقعیت : واقعیت برای من تجربه کردن لذت های روزانه زندگی است . چیزهای عادی قبلا توجه مرا به خود جلب نمی کردند . همیشه به دنبال چیزهای خارق العاده ، رعد آسا و سکر آور می گشتم . من در مورد واقعیت ها چیز زیادی ندارم که بگویم و این خود نشان دهنده ی واقعیت گرا نبودن من است ، اما امروز آن را می پذیرم و در این مورد مشکلی ندارم . -درک ما از حقیقت بصورت روزانه تغییر می کند ... -من درک دقیقی از من واقعی ام ندارم -چیزهای معمولی هرگز توجه مرا به خود جلب نمی کنند ! -چیزهای ساده و معمولی ، مهم و با ارزشند - مراقب ادراک نادرست خود باش و آن را تشخیص بده ! -لازم نیست هر روز جشن باشد !!! -با کی در جنگیم ؟! ما آمده ایم تا شادی رو تجربه کنیم ... -وقتی دنبال آنالیز حال بدمون هستیم باز هم حال بدی رو احساس می کنیم ...خودمون می دونیم چرا ! ... - اگه بخوای مشکل رو حل کنی باید بدونی مشکل چیه  - آرامش من رابطه ی مستقیمی با توقعات من دارد . پ . ن : همین یه جمله ی بالا می تونه یه زندگی رو زیر و رو کنه ... بعد از نوشتنش دیگه دلم نخواست چیز دیگه ای بنویسم بس که عمیق بود ...
نیم نوشته
۰۴آذر
یک بنده خدایی، کنار اقیانوس قدم میزد و زیر لب، دعایی را هم زمزمه میکرد. نگاهى به آسمان آبى و دریاى لاجوردی و ساحل طلایى انداخت و گفت : - خدایا ! میشود تنها آرزوى مرا بر آورده کنى ؟ ناگاه، ابرى سیاه، آسمان را پوشاند و رعد و برقى در گرفت و در هیاهوى رعد و برق، صدایى از عرش اعلى بگوش رسید که میگفت : - چه آرزویى دارى اى بنده ى محبوب من ؟ مرد، سرش را به آسمان بلند کرد و ترسان و لرزان گفت : - اى خداى کریم ! از تو مى خواهم جاده اى بین کالیفرنیا و هاوایی بسازى تا هر وقت دلم خواست در این جاده رانندگى کنم ! از جانب خداى متعال ندا آمد که : - اى بنده ى من ! من ترا بخاطر وفادارى ات بسیار دوست میدارم و مى توانم خواهش ترا بر آورده کنم، اما، هیچ میدانى انجام تقاضاى تو چقدر دشوار است ؟ هیچ میدانى که باید فرمان دهم تا فرشتگانم روى اقیانوس آرام را آسفالت کنند ؟ هیچ میدانى چقدر آهن و سیمان و فولاد باید مصرف شود ؟ من همه ى اینها را مى توانم انجام بدهم، اما، آیا نمى توانى آرزوى دیگرى بکنى ؟ مرد، مدتى به فکر فرو رفت، آنگاه گفت : - اى خداى من! من از کار زنان سر در نمى آورم ! میشود به من بفهمانى که زنان چرا می گریند؟ میشود به من بفهمانى احساس درونى شان چیست ؟ اصلا میشود به من یاد بدهى که چگونه مى توان زنان را خوشحال کرد؟ صدایی از جانب باریتعالى آمد که : اى بنده من ! آن جاده اى را که خواسته اى، دو بانده باشد یا چهار بانده ؟
نیم نوشته
۰۴آذر
خدایــــــــــــــــــــ♥ـــــــــــــــــــــــا . . . وقتی همه چیز را به تو می سپارم ، نورِ بی کرانِ تو در من جریان می یابد ؛ و دعایم به بهترین شیوه ی ممکن متجلی می شود . . . پس هم اکنون خود را در آغوش تو رها می کنم ، تا تمام آشفتگی ها و سردرگمی هایم ، در حضور امن و گرمِ تو ، به آرامی ذوب شوند و از میان بروند . . .
نیم نوشته
۰۲آذر
نیم نوشته