غم ... افسردگی
چهارشنبه, ۷ دی ۱۳۹۰، ۰۸:۰۰ ق.ظ
امروز غمگین شدم ! توی دنیای من غم جای خودشو داره . اگه نباشه که زندگی خیلی مسخره می شه . شادی دیگه معنی نداره . فرق من با گذشته اینه که جای هر چیز رو دارم می فهمم . غم یه احساسه ، بهش احترام می ذارم ، لمسش می کنم . امروز گریه کردم ... اجازه دادم غم رو کاملا لمس کنم . (فرقی نمی کنه این غم به چه دلیل بود ... ولی با تمام وجودم بهش اجازه دادم لمسم کنه !) ولی بهش بیش از این بها ندادم ، ننشستم آهنگ غمگین گوش بدم ، نرفتم دنبال غم اضافه بگردم ، سراغ حسرت نرفتم ، گذشته رو زیر رو رو نکردم ، فقط دقایقی رو غمگین بودم ... سبک شدم . بعد شدم نیمای هر روز ... لبخند زدم و شروع کردم به شاد زندگی کردن .
تفاوت غم و افسردگی همینه . اگه به غم بها بدی ، خودتو غرقش کنی ، دنبالش کنی ، غم بسازی ، احساس دلسوزی به حال خود و بدبختی و ... رو در خودت تقویت کنی میشه افسردگی ... دنیای خاکستری ... افسردگی در زندگی من جایی نداره ... دیگه نداره .
۹۰/۱۰/۰۷