اقرار
شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۱، ۰۶:۰۶ ق.ظ
نشستم ، نشست و "او" حضور داشت ...
برای "او" گفتم و او هم شنید ...
گفتم ...
از کودکی ...
از دوچرخه ام که بخشیدند ...
شنید .
از ترس از تنها ماندن ...
شنید .
از اخمها و کتکها ...
شنید .
از هر چه بر دل کودکانه ام سنگینی می کرد .
و شنید .
از جوانی
گفتم از کسی که رهایم کرد ...
شنید
گفتم از کسی که رهایش کردم ...
شنید
گفتم از خجالت هایم ...
و چقدر برایش آشنا بود ...
گفتم از ترس هایم
او هم گاهی می ترسید
گفتم از خطاهایم
او هم خطا می کرد ...
انگار تنها من نبودم ...
گفتم روابطم ...
شنید ...
گفتم از رازهایم
...
گفتم و گفتم و گفتم
شنید و شنید و شنید
و تمام شد ... تمام شدم ... رها شدم ...
و سکوت ...
و آغاز دوباره
و سبک شدم ... انگار آماده ام بپرم ...
وقتش رسیده ... گفتنی ها را گفتم ... وقتش رسیده آرام و ساکت به پر و بالم برسم ...
و "او" همیشه هست ...
۹۱/۰۱/۲۶