آشفتگی
پنجشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۱، ۰۵:۳۷ ق.ظ
دو روز پیش زندگی ام به شدت آشفته بود ... احساس می کردم آخر دنیاست ... محل کارم از گرما داشت منهدم میشد و کولر خراب بود ، دو تا فرم چاپی رو نفرستاده بودم و اونقدر دیر شده بود که ۲۰ نفر شاکیم شده بودن و دم به ساعت میومدن و زنگ می زدن ، هارد کامپیوتر شرکت رو دزد برده بود و این استرس رو مونده بودم چطور به رئیسم بگم ... تاریخ کارت بانکی ام گذشته بود و حسابو مسدود کرده بودن ، یه کار اداری رو به علت حجم بقیه کارا هی امروز و فردا می کردم و شاکی بودن ، از همه بدتر محل اصلی کارم جلو چشممه که کارگرا دارن توش کار می کنن و کولر گازی رو زمینش داره بهم چشمک می زنه ... افسرده شدم ... داغون شدم ... حال مطالعه نداشتم ... حال هیچی نداشتم ...
صبح دیروز ... خودمو بازیابی کردم ... یه ترازنامه از مشکلاتم تهیه کردم ... به توانایی هام نگاه کردم ... ریشه مشکلات رو درآوردم ... راه حل هاشونم جلوشون نوشتم ... و بهشون عمل کردم ... همه ی مشکلات حل شد !!! آرامش عمیقی به زندگی ام برگشت ... گیر کار کجا بود ؟
نگاهی به خودم کردم و دیدم با انتظار اینکه یه هفته دیگه محل کارم درست بشه و برم سر میز خودم و زیر کولر گازی خودم تمام لحظه های حال رو یکی یکی دارم می کشم ... دست و دلم به کار نمی ره ... و فقط منتظرم ... و به خودم اجازه دادم این یکی دو هفته از زندگی ام رو بکشم !!! وقتی دست و دلم به کار نره ، کار مشتریا فاجعه میشه ... حوصله ی رسیدگی به مشکلات رو ندارم و فقط منتظرم شرایطی که منتظرشم اتفاق بیافته تا حالم خوب بشه !
چه کردم ؟ نیم ساعت مطالعه ، مراقبه و دعا ... آرامتر که شدم شروع به عمل به لیستم کردم ، به مشتریا زنگ زدم ، عذر خواهی کردم و گفتم یا صبر کنن یا خسارت کارهاشون رو می دم و برن (و دنیا به آخر نرسیده بود ) ... ماجرای هارد سرقت شده رو به رئیس گفتم ... لبخند زد ... همین ! در مورد کار اداره هم همون کاری رو کردم که با سایر مشتریا کردم ... صادقانه (و با کمی مظلوم نمایی ) موضوع رو گفتم ... مشکلی نبود ! برای تعمیر کولر هم برق کار جیک ثانیه ای درستش کرد و الان هوا خنکه ! و از همه مهمتر : با مراقبه و لذت و آرامش توی همین شرایط شروع به کار کردم ... منتظر رفتن به جای دیگه ای نبودم ... و راندمان کارم ۳۰۰۰ برابر شد !!! کار اداره توی یک ساعت تموم شد ، فرم مشتریا رو هم فرستادم !!!! رفتم بانک ، گفتم پول می خوام و کارتم مسدوده ... یه فرم داد ، پر کردم ُ پولمو دارد ! و گفت هفته دیگه هم بیام کارتمو ببرم !
و آخرین کاری که کردم شکر گذاری بود بابت آرامشی که دارم ... نعمت تعقل ... نعمت صبر ...
(پی نوشت : یه نفر به من معنی این سه نقطه هایی که میذارم رو بگه ... !!! فکر کنم وقتایی که نیاز به مکثی طولانی تر از نقطه هست ُ، یا جایی که نیاز به فکر کردن هست ... یا وقتایی که اینتر جواب نمی ده ! ولی هر چی هست اینم شده امضای نوشته های من ...)
۹۱/۰۳/۱۱