آدمهای بد
چهارشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۱، ۰۵:۲۲ ق.ظ
روزگاری فکر می کردم همه ی آدمها خوبن ! روزگاری دنیا رو از دریچه چشمای خودم میدیدم و باور نمی کردم کسی بتونه تو چشمت نگاه کنه و بهت دروغ بگه ... فکر می کردم امکان نداره کسی به راحتی و با خیال آسوده خیانت کنه و ...
بعدها زندگی بهم آموخت که بعله !!! هستند چنین انسانهایی ... هستند کسانی که زندگی با بدی ها براشون افتخار ، عادت یا روش عادی زندگی کردنه ...
اما زمانی که اینو فهمیدم نمی دونستم چطور میشه باهاشون رفتار کرد ، شوکه بودم ... دنیا رو سرم خراب شد ... ازشون متنفر می شدم ، به دنیا و مردمش بی اعتماد می شدم ...
دیروز اتفاق جالبی برام افتاد ... با یکی از این آدمها برخورد کردم ... نوع برخوردم عوض شده بود (و این خودش معجزه ی بودن در مسیر آرامش برای منه ! ) ... ازش متنفر نبودم بلکه دلم به حالش سوخت ... یاد جمله ی مسیح افتادم " آنها را ببخش چون نمی فهمند " ... و یاد بحث اکهارت توله در مورد این آدمها : " اگه من هم با همون شرایطی که این توش بزرگ شده ، تربیت شده و زندگی کرده زندگی می کردم امروز همون کارهایی رو می کردم که اون می کنه " ... پس براش دعا کردم ... بهش احترام گذاشتم و مهم تر از همه اینکه فقط کمی سعی در آگاه سازیش کردم ، نه اینکه بخوام تغییرش بدم ... و ازش فاصله گرفتم ... دیگه خودم رو در معرض چنین آدمهایی قرار نمی دم ...
امروز نگاه من عوض شده . در گذشته تا مدتها حرص می خوردم که چرا باید چنین چیزی باشه ؟! امروز با چراییش کاری ندارم (چون می دونم تو حوزه ای نیست که بتونم تغییرش بدم ... لااقل الان ! ) ، بلکه پذیرفتم که هستند چنین آدمهایی ... اشتباهی هم از من سر نزده بود ، من فقط عشقی بلاعوض داده بودم (پس نباید انتظار نتیجه داشته باشم ) ...
اینها که گفتم بخش بزرگی از نگاهم بود و بخش کوچکی از درونم هنوز بغض کرده و درد می کنه ...
۹۱/۰۶/۰۱