نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۵ مطلب با موضوع «آزاد» ثبت شده است

۰۶مهر

دیروز تلنگری از دوستی به این فکر فروبرد منو که چرا اینهمه ساله دیگه نمی نویسم...؟

و اگر نوشته های من تأثیری در زندگی یک نفر ، حتی فقط یک نفر داشته باشه ، من رسالتم رو انجام دادم ... پس از این به بعد باز هم من رو اینجا خواهید دید (ان شاءاله)

 

زندگی من چند ماهه بطرز شگفت انگیزی تغییرات جدیدی کرده ... و وقتی نگاه می کنم علتش رو یک تغییر در عملکرد می بینم بنام برنامه ریزی روزانه !

برای خودم یک برنامه ی کوچک ساده گذاشتم که تمام قسمتهاش هر روز باید تیک می خورد !

 

کار کردن زبان اسپانیایی (حتی اگه شده 5 دقیقه)

خدمت کردن به دوستانم 

تماس گرفتن با دوستان دیگرم 

کارم

پیاده روی

تمرینات خودسازی

مراقبه

پایبندی کامل به رژیم غذاییم 

کار 

رسیدگی به خانواده

شرکت در یک جلسه 

 

به همین سادگی ! اما نتیجه معجزه آسا بود . از شش ماه پیش که این شیوه رو شروع کردم ، نتیجه بی نظیره ... اسپانیاییم بشدت رشد کرده و آنچه تا حالا آموختم انگار که زبان مادریه و راحت می فهمم ، بخاطر اون دو ارتباط معنوی با دوستانم حالم شش ماهه که عالی و عالی تره . در کارم بواسطه ی اون قسمت کار و تمرینات خودسازی آنچنان رشد کردم که طی شش ماه درآمدم به لطف خدا حداقل سه برابر شد . 

با خانوادم رابطم همچنان بی نظیره ، حضور در جلسه ، مراقبه و پیاده روی آرامشم رو صد چندان کرده . و جالبه که بخاطر پیاده روی و پایبندی به رژیمم وزنم بطرز بی نظیری کم شده و امروز بالاخره به اولین وزن ایده آلم رسیدم !

 

این همه تغییر به خاطر یک پایبندی ساده .

فقط برای امروز برنامه ای خواهم داشت و سعی خواهم کرد به بهترین وجه ممکن به آن عمل کنم . 

نیم نوشته
۲۲تیر

یک بیماری رو همراه دارم که یکی از علائمش داشتن آگاهی و نداشتن عملکرده !!!

درد آوره که بدونی و عمل نکنی ... انگار که توی این دنیا تو ناظری و دستات با طنابی نامرئی بنام بیماری بسته شده باشه ...

آگاهی ای که بیدارم نکنه ، گهواره ایه که خوابم می کنه ..

نیم نوشته
۱۴آذر

گاهی اوقات میشنویم ، یا با خودمون فکر می کنیم که " تا کی بهبودی ؟! کی به زندگی برسیم ... " !

امروز اعتقاد دارم بهبودی ای و زندگی دو چیز متفاوت نیستن ... تعریف من از بهبودی : "شیوه ی صحیح زندگی" ه ... همین !

حالا اگر برای این نوع زندگی کردن به شیوه ی خاص بهبودی  کارهای خاصی رو باید انجام بدم ، نوع خاصی باید فکر کنم ... این منو از زندگی جدا نمی کنه ! بلکه کیفیت زندگی من رو بهتر می کنه ... 

به عبارتی بهبودی روشی است که یاد گرفتم با آن به زیباترین نوع ممکن زندگی می کنم . روشی که با عمل به اون سعی می کنم بهتر باشم ...

این فکر معمولا مثل اینه که بپرسم : خسته شدم ! تا کی باید مثل آدم حرف بزنم ، تا کی باید درست صحبت کنم ، تا کی باید غذا بخورم ، تا کی باید نفس بکشم ! پس کی میرسم زندگی کنم ؟! عجیب ... اما واقعی ...



نیم نوشته
۲۶آبان

دیشب داشتیم با بزرگی در مورد نواقص اخلاقی صحبت می کردیم :) ... بحث به جایی کشید که آیا میشه اصلا از نواقص اخلاقی استفاده نکرد؟استاد اعظم (که من عاشق روحیات رئالیستیش هستم ) معتقد بود در دنیای ماده ، و شرایط انسانی ما نمی تونیم از نواقص استفاده نکنیم و اصلا اگه از این نواقص استفاده نکنیم روال زندگی از دستمون خارج میشه ...

اما اعتقاد شخصی من (بعنوان فردی کمال گرا ... یا کمال طلب ) اینه که میشه ... ولی استفاده نکردن از نواقص یه بیداری ، ایمان ، مسئولیت پذیری و وجدان بسیار بیدار می خواد ... و اصطلاحا باید خیلی کارت درست باشه که بتونی ... مثال میزنم که موضوع بازبشه ...


دروغ ... یه نقص اخلاقیه ... آیا میشه بی دروغ زندگی کرد ؟ یه جاهایی که من از زیر کار در میرم ... یه جاهایی که خراب کاری می کنم ... اگه دروغ نگم باید بها بپردازم ... گاهی بهای سنگین ... آیا حاضرم ؟! اینجاست که پای معامله ی من با خداوند پیش میاد ... پای ایمانم وسط میاد ... پای سپردن اراده و زندگیم به دستان پر قدرت خداوند ...

پرخاشگری : قبلش کارش یه تعریف از پرخاشگری داشته باشم ، برای من پرخاشگری شامل خشمی سرکش و افسار گسیخته است ... اینکه من بدون کنترل از روی فرامین خشمم عمل کنم (که گاه می تونه همراه با بد و بیراه گفتن و بد دهنی و حرکات فیزیکی بشه ) ... آیا من بدون اون میتونم حقم رو بگیرم ، یا دیگران از من حساب ببرن ؟! من معتقدم میشه ... خشم اصلا بد نیست ، دفاع از حقوقم ، جدی بودن هم بد نیست ... اعتقاد من اینه که نباید افسار گسیخته باشه ... من نباید برده ی شیطان درونم بشم ... شأن انسانی من این نیست که افسارم رو به خشمم بسپارم ...

و و و ...

اصل بحث اینه که من بی کمک خداوند نمی تونم هیچ نقصی رو در خودم از بین ببرم ... و آمادگی کامل پیدا کردن من هم برای کمرنگ شدن و غیر فعال شدن این نواقص بستگی به ایمان من داره... بستگی به سپردنم داره ...


به قول فروغ فرخزاد : آلوچه ی باغ بالا ، جرأت داری بسم الله ...



نیم نوشته
۱۱آبان

امروز به وبلاگ سر زدم و سوت و کور پیداش کردم ... یادش بخیر ، روزگاری حول محور بلاگهامون گروهی شدیم که از حال هم با خبر بودیم ، به یاد هم بودیم و هر چند در دنیایی مجازی ... ولی واقعا دوست شدیم .

دلم می خواد بنویسم ... ولی انگار دنیا دیگه اون برق خاص رو برام نداره ... اتفاقات زمین تکراری شدن برای منی که تازه میهمان زمین شدم ... دیگه تجربیات همون تجربیاتن ... می دونم نقطه ی شروع سقوط وقتیه که احساس می کنی می دونی و می تونی ... و من امروز علیرغم اینکه نمی دونم و نمی تونم دچار احساسی نیچه وار شدم !!!

«هان! از فرزانگی خویش به تنگ آمده ام و چون زنبوری انگبین بسیار گرد کرده، مرا به دست هایی نیاز است که به سویم دراز شوند.
«می خواهم ارزانی دارم و بخش کنم تا دیگر بار فرزانگان میان مردم از نابخردی خویش شادمان شوند و تهیدستان دیگر بار از توانگری خویش.
« ازاین رو می باید به ژرفنا درآیم؛ همان گونه که تو شامگاهان می کنی، بدانگاه که به فراپشت دریا می روی و نور به جهان زیرین می بری. تو، ای اختر سرشار!»

(مقدمه چنین گفت زرتشت )

نیم نوشته