نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

عشق

شنبه, ۳ دی ۱۳۹۰، ۰۶:۳۱ ق.ظ
سالها پیش اونور که بودم "عشق" رو تجربه کردم ... قشنگ بود ، بهم حس خوبی می داد ولی بدنبالش پر بود از درد... درد مالکیت ، درد حسادت ، درد تلاش در تغییر ، درد ... امروز هم دارم عشق رو تجربه می کنم ، عشقی بزرگتر از اون ... عشق به جهان ... عشق به زندگی ...  به پسرک واکسی ... زنبور کوچولوی توی کوه ... مردی که نمی فهمه و فریاد می زنه ... زنی که نمی دونه و غر می زنه ... کودکی که مثل خودم به دنیا لبخند می زنه ... هیچ کدوم از این عشقا واسم دیگه درد به همراه نداره ، چون من مالک کسی نیستم ، چون جهان مال من نیست ، جهان حول محور من نمی چرخه ... چون خودم رو پذیرفتم ، دنیا رو هم همونجور زیبا که هست پذیرفتم ... مردی که نمی فهمه و داد می زنه یعنی گناه داره ! نمی فهمه پس داد می زنه ! این دیگه منو ناراحت نمی کنه ، می دونم که یه روز ممکنه بتونه مثل من ببینه ، چون چند ماه پیش قبل از اینکه منم بیام روی زمین همونطور بودم و خدا خواست و فهمیدم ... واسش دعا می کنم . سعی نمی کنم کسی رو تغییر بدم ، چون هیچکس نمی تونست منو تغییر بده ولی یکی رو میشناسم که همه دنیا رو به یه نگاه می تونه تغییر بده ... اوشو چیز قشنگی می گه : می گه وقتی با شخصی که رفتاری خلاف اونچه که انتظار می ره برخورد می کنی به این فکر کن که اگه تو هم با همون تربیت ، با همون شرایط ، با همون وضعیت از کودکی رشد می کردی الان همونجور فکر و رفتار می کردی که اون داره می کنه ... پس بیاید بیشتر خودمون رو جای دیگران بذاریم و بیشتر دعا کنیم ... برای خودمون و اطرافیانمون .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۰/۰۳
نیم نوشته

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی