در هر لحظه فقط یک انتخاب
پنجشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۰، ۰۶:۲۲ ق.ظ
امروز درکی بهم دست داد که اونقدر بدیهی ولی مهمه که هنوز واسه خودم مبهمه ، پس تند تند فقط می نویسم :
داستانی رو نقل می کنم که به این مبحث بی ارتباط نیست :
دو تا راهب می خواستن به مراقبه بپردازن که هوس کردن سیگار بکشن ، ولی قبلش باید از استادشون اجازه می گرفتن ! جداگانه پیش استاد رفتن و برگشتن . استاد به یکی شون اجازه داده بود و به دیگری نه ! تعجب کردن ، و سوالاشون به استاد رو نقل کردن : یکی گفته بود استاد می تونم در حال سیگار کشیدن مراقبه کنم ؟ و استاد گفته بود بله ! و دیگری پرسیده بود استاد می تونم در حال مراقبه سیگار بکشم ؟ استاد گفته بود نه ...
درک امروز من اینه : همزمان نمی شه با تمام فکر و ذکرت دنبال هوسها و لذتها باشی و دنبال خواسته های دلت بری و همون لحظه انتظار داشته باشی عاشق زندگی، خدا ، مسیر روحانی ات هم باشی ، از لحظاتت ، زندگی و عشق ورزیدن به جهان هم لذت ببری و نشئگی معنوی ات رو حفظ کنی و رشد کنی !
ظاهرا بدیهیه ولی وقتی درد آور می شه که تمام فکر و ذکرت مثلا دنبال برقراری یه رابطه است و با خودت می گی چرا حالم خوب نیست ؟ چرا نمی تونم با خدا (طوری که درکش می کنم ) ارتباط برقرار کنم ، چرا رنگ زندگی تغییر کرده ...
به سادگی : در حالی که تمام فکرت دنبال لذته ، نمی تونی به روحانیتت هم برسی و ازش لذت ببری ولی وقتی ذهنت دنبال روحانیته و داری ازش لذت می بری می تونی از باقی دنیا و لذتهاش هم لذت ببری !
یه تبصره هم داره : اگه به روشنیدگی نزدیک باشی ، اگه روحت کمی از خواب بیدار شده باشه ، لذتهایی که با وجدانت ، اصولت و اعتقاداتت منافات داره در هیچ حالی دیگه نمی تونه بهت حال بده ...
۹۰/۱۰/۲۲