دیروز
دوشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۰، ۰۶:۱۸ ق.ظ
یه روز دیگه گذشت ... پر از درسهای جدید . قشنگه که زندگی عین مدرسه می مونه وگر نه چقدر روزها تکراری می شدن ... دیروز گفتن احساسم رو تمرین کردم . چقدر سخت بود و چقدر احساس سبکی بهم داد . حمل کردن احساسات ، رنجشها ، ترسها یکی از کارهاییه که مردم انجام می دن و نمی دونن چقدر سبک شدن زیباست ...
دیروز یاد گرفتم توقعاتم از مردم رو پایین تر بیارم ، همه نمی تونن مثل من فکر کنن ، همه نمی تونن مثل من ببینن و شاید زیبایی دنیا توی همین نکته است . تفاوت ها . معیارهای ما با هم فرق می کنه ، شاید من دوست داشته باشم با کسی دوست باشم یا زندگی کنم که روحش قشنگ باشه ، کسی که بفهمه ، کسی که فرق کنه و شاید دیگری دوست داشته باشه با کسی دوست باشه که کت و شلوارش اتو داشته باشه ، مدرک تحصیلی داشته باشه ، ماشین داشته باشه .
کی میتونه بگه کدوممون اشتباه می کنیم ؟ حقیقت اینه که اشتباهی در کار نیست ... هر کس زندگی خودش رو زندگی می کنه ، دردهای خودش رو تجربه می کنه و رشد خودش رو احساس می کنه ...
دیروز ... چقدر طولانی بود ، دقیقه هاش قدر ساعت می گذشت ! ایمان پیدا کردم که زمان رو من می سازم ، نه ساعت .
دیروز یاد گرفتم که نمی تونی هم آرامش رو بدست بیاری ، هم به زور با کسی شریک بشی ...
دیروز صبر رو تمرین کردم ، اینکه خواست خدا هر چی که باشه همون می شه ...
چه روزی بود دیروز .
۹۰/۱۱/۰۳