دلسوزی به حال خود
سه شنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۰، ۰۶:۱۵ ق.ظ
امروز سد بزرگی رو که باعث می شد سالها در خواب غفلت باقی بمونم شناختم ... اسمش "دلسوزی به حال خود " یا "تأسف به حال خود" ه !
سالها "صدا" با این ابزار قوی باعث شده بود به من احساس قربانی بودن رو القا کنه ... اینکه من چقدر گناه دارم ! چقدر مظلومم ، زندگی ، مردم ، روزگار ، خدا و ... چه بلاهایی سر من آوردن ، من طفلکی که تقصیری ندارم ... با این افکار خزیدن تو غار تنهایی و تفاوت رو دوست داشتم ... حتی اگه چیزی می خواست این سد رو بشکنه فورا ازش فرار می کردم یا باهاش می جنگیدم . این غم ، این تأسف ، این احساس قربانی بودن رو دوست داشتم .
امروز یه ابزار قوی برای جایگزینی اش دارم ... پذیرش ، فروتنی و "شکرگذاری " ... اطرافم رو طوری که هست می پذیرم ، خودم و نقش خودم رو در زندگی امروزم می پذیرم و بابت داشته هام شکر گزاری می کنم ... دیگه فرصتی برای دلسوزی به حال خودم و غصه خوردن برای گذشته ندارم ... به صدا هم فرصت نمی دم این بلا رو سرم بیاره . با دست برداشتن از این دلسوزی احمقانه و با واقع بینی شروع کردم به پیمودن مسیر جدید زندگی ام ... امروز شکر گزارم ... خوب می دونم چیزی که هستم حاصل عملکردیه که داشتم و دارم . اگه بد بودم پس می دونم عملکردم بد بوده و امروز که خوبم حاصل عملکرد خوبمه ...
"تو این دنیا هیچکس جز خودم نمی تونه آرامشم رو بگیره "
"تو این دنیا هیچکس جز خودم نمی تونه منو تغییر بده "
" تو این دنیا هیچکس جز خودم نمی تونه مسئولیت زندگی ام رو بپذیره "
"تو این دنیا هیچکس جز خودم نمی تونه برای من آرامش رو پیدا کنه "
۹۰/۱۲/۰۲