نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

آرامش امروزم

سه شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۵:۳۷ ق.ظ
الان پر از آرامشم ، پر از یه احساس خوب ، پر از یه عشق خالص به جهان ... (و یه 15 سانتی متری با زمین فاصله دارم و زیر پام ابرهای صورتی موج میزنه !!! ) اما چرا ؟ توی دنیای علت و معلولها باید دلیلی داشته باشه که نیما تقریبا هر روزش رو اینجور شروع می کنه ( عموما همینجور هم تموم می کنه ! ) ... بهش فکر کردم ... بهتره کارهایی رو که ظرف زمانی بین دیشب و الان انجام دادم مرور کنم ... دیشب من قشنگ گذشت (باز هم مثل باقی شبهای این دو سال ) ... با کسایی بودم که در مورد زندگی بهتر ، رشد روحانی و زندگی سالم ... حرف می زدن (و از دردها و مشکلاتشون هم می گفتن ) و فقط حرف نمی زدن ... چون از تلاشهای روزانشون هم می گفتن ... به دو سه نفر عاشقانه کمک کردم (عشقی که وقتی بهش فکر می کنم می بینم قرار نیست از اونها چیزی به من برسه ولی از خدا ... همین حال خوب کافیه ) کسایی بودن که دنبال یه راه برای تغییر می گشتن (عین دو سال پیش خودم ) و شاید عشقی که ازش حرف می زنم صبورانه گوش دادن به حرفاشون بود ... اجازه دادم بگن و بگن و بگن ... و دستی که روی شونشون گذاشتم ... و امیدی که بهشون دادم با یک کلمه "صبر کن ... همه چیز قشنگ میشه " ... بعد از اون شروع کردم به دوست داشتن خودم ... با یه شام خوشمزه که برای نیما خریدم ، با چند سطر مطالعه ، با چند تا اس ام اس ... و اینکه به نیما اجازه دادم به موقع بخوابه ... و صبح بیدار شدم ... حال خوب دیشب نبود (نه به اون قوت ! ) و از اینجا به بعد عملکردیه که گمشده ی سالهای من بود ... همون سالهایی که با کلی زور زدن با حال خوب می خوابیدم و فردا دیگه نبود ... و نبود و نبود تا ماه ها و سالها ... امروز صبح اول از همه بعد اینکه چشمامو باز کردم آواز هر روزم رو خوندم ! آی زندگی سلام ! آی همه چی سلام ... (این آی خیلی مهمه و باید با صدای زیبا خونده بشه !!! ) ... بعدش به "خدا جونم" سلام کردم ... بعد با دست و روی شسته و نشسته یه ترانه ی قشنگ گوش کردم ... چای دم کردم و بعد ... شروع کردم مطالعه ، یه فال حافظ ، یک صفحه اوشو ، یه صفحه مجله موفقیت ، کمی تمرین نیروی حال ... و بعد نا خود آگاه فکر دیشب قشنگی که گذشت ... مجموع اینها یادم آورد کی هستم ، توی چه مسیری در حرکتم و احساسم برگشت به چیزی بیش از احساس دیشب ... و بعد مراقبه ، لبخند زدن به یه دختر کوچولوی کوچولو و خوش اخلاقی ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۲/۰۵
نیم نوشته

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی