حماقت
پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۵:۳۹ ق.ظ
امروز صبح که مثنوی رو باز کردم داستان قشنگی اومد ... به زبون ساده نقلش می کنم .
روزی مردی حضرت عیسی رو دید که با وحشت و سرعت فرار می کنه (انگار که یه شیر وحشی دنبالش کرده ) اما هیچکس پشت سرش نیست ... دوان دوان به عیسی رسید (و به سختی و قسم و آیه دادنش نگهش داشت ) و پرسید از چی فرار می کنی ؟ کسی یا چیزی پشت سرت نیست ؟!!! و عیسی گفت "از آدم احمق فرار می کنم " !!!
مرد تعجب کرد و گفت عیسی !!!!! تو مرده زنده می کنی ، کور رو بینا می کنی ، جزامی شفا می دی ... تو دیگه چرا ؟ و عیسی گفت اسم اعظم رو به سنگ گفتم ، شکافت ... کور رو بینا کرد ، مرده رو هم زنده کرد اما برای آدم احمق هزار بار خوندم و اثری نکرد و به حماقتش باقی موند .
و توضیح داد که بیماری و مرگ و ... بلاست ، به خواست خدا رفع می شه ولی حماقت قهر خداونده که انسان احمق برای خودش خریده !
۹۱/۰۲/۱۴