نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

آرامش در گرو ایمان

سه شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۱، ۰۵:۴۰ ق.ظ
امروز به کلمه ی ایمان فکر می کردم و به "ایمان" ... چه فاصله ای هست بین این دو ! امروز جمله ای مرا به خود آورد ... میزان آرامشت ایمانت را نشان می دهت و نگرانی هایت کمبود آنرا ! آری ... ایمان ... (یه پست از وبلاگ آندیا رو خوندم ، انقدر متنش ادبی بود که جوگیر شدم ! بریم سراغ لحن عوامانه خودمون ! ) همه ی ما می گیم که به خدا اعتقاد داریم و گاهی ادعای ایمان هم می کنیم ولی آیا واقعا به حضور و قدرت اون ایمان داریم ؟ یا حتی اون رو باور داریم ؟ خدا کجای زندگی ماست ؟ مسئول نگهداری بهشت و جهنم توی اون دنیاست یا حضورش اینجا روی زمین موج میزنه ؟ اینجا همه چی با قدرت ما اداره می شه یا با قدرت اون ؟ زندگی امروز من اونقدر پر از معجزه شده که گاهی معجزات رو فراموش می کنم ... خیلی از لحظه های من با ایمان (یا تظاهر به ایمان آوری ) می گذره و نتیجش شگفت انگیزه ! آرامش ! در مقابله با مشکلات یک جمله مدتهاست که داره کمکم می کنه : "یا خدایی هست ... یا خدایی نیست ... " اگه خدایی هست ، اگه تلاشم رو کردم ، پس نگرانی چه معنی ای می تونه داشته باشه ؟ اتفاقاتی که در زندگی می افته رو ما با برچسب های ذهنی خوب و بد تعریف می کنیم  ولی وقتی که ایمان داشته باشیم می پذیریم که : الخیر فی ما وقع (هر آنچه که اتفاق می افته خیره ! ) در این جهان هر چی بدیه از ما و صداییه که تو ذهنمونه و من رسما شیطان می ناممش ... می خواید از معجزه بدونید ... از قوانین جهانی که درش زندگی می کنیم ... یه کم از اتفاقات امروزم می گم ! - اینکه همین لحظه (دینگ دینگ دینگ دینگ ) یه اس ام اس بدستم رسید : " خداوندا کمکم کن هیچگاه ایمانم را در شرایط سخت و طاقت فرسا از دست ندهم و متزلزل نگردد و بدانم هر آنچه که اتفاق می افتد نیاز فردای من است " - امروز وقتی پیاده روی صبحگاهیم رو کردم و می خواستم برم سر کار تازه دیدم که پولهامو خونه جا گذاشتم ! لبخند زدم ... برنامه ی تازه ای برام داشت ... مستقیم به سمت ایستگاه تاکسی رفتم و ایمان داشتم اتفاقی می افته و منو تنها رها نمی کنه (که اگه هم ظاهرا خبری نبود خیر در اون بود که برگردم خونه ! ) ... بین ده ها تاکسی راننده تاکسی که نوبتش بود دوست نزدیکم بود ... باز هم لج کردم ! گفتم خوبیت نداره به خلق خدا دست دراز کنم (بنده ی پر توقع رو می بینی ! ) ... شروع کردم به پیاده روی به سمت محل کار ... ۵ قدم بیشتر نرفته بودم که یکی گفت "بپر بالا ! " صاحب شرکت دیوار به دیوارمون بود ! (از لحاظ آمار زمینی احتمال برخورد ما دو تا در اونجا و اون ساعت تقریبی نزدیک به صفر است !!! ) ... اینها ظاهر معجزه هایی مثل عصای موسی و دم عیسی نداره ... ولی ایمان داشتن به اینکه تمام زندگی یک معجزه ی بزرگه و تکرار این اتفاقات چیزیه که لبخند عجیبی رو رو لبهام میاره ! اینم یه اس ام اس خوشگل واسه ختم کلام که هیچ ربطی به بحث پراکنده امروزم نداره ! درصد کمی از آدمها ۹۰ سال زندگی می کنند و تعداد بسیار زیادی یکسال را ۹۰ بار !
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۴/۰۶
نیم نوشته

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی