نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

ترس

پنجشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۱، ۰۶:۰۹ ق.ظ
از جوانی هر وقت که می خواستم به مسیری معنوی وارد بشم ترس همراهم بود ... ترسهای مختلفی از جمله اینکه : آیا این مسیر لذت هام رو میگیره ؟ آیا سخته ؟ توی مسیر درد می کشم ؟ ترس از تغییر خودش وحشتناک بود ! بخشی از وجودم ، چیزی که بودم (که اصولا دوست داشتنی هم نبود) رو دوست داشت ! ترس از آزمایش شدن ، ترس از کنترل شدن توسط دیگران ، ترس از نتوانستن ، ترس از ... و هزار تا ترس دیگه ... همین باعث میشد هیچوقت شروع به تغییر نکنم ... اما حالا که در مسیر آرامش به سر می برم بذارید کمی از شکستن ترسها بگم ... تا ترس شما هم بشکنه اول از همه ترس از چیزی که نه دربارش می دونم و نه تجربش کردم حماقت بود ... شاید عاقلانه بود وارد مسیر میشدم ، اگه واقعا ترسناک بود عقب می کشیدم !!!! ولی با افکار بسته ، ترسهام نذاشت 29 سال چیزی باشم که می خوام . اما ترسهای نمونه ای که گفتم تو مسیر آرامش واقعا معنی نداره ... تو این مسیر همه چیز اختیاریه ! چون اینجا کسی رو به زور به جلو نمی کشه ، هر چیز در زمان خودش اتفاق میافته ... همه چیز با تمایل منه که پیش میره ... این مسیر لذت هام رو از من نگرفت ، دهها برابر بیشترشون رو به من داد ، بودن تو مسیر حتی لذتهای فیزیکی غریبی برای من داشت (مستی ای که توی شعرها، حافظ و مولانا  می گفتن دروغ نبود ... ) ... مجبور نشدم چیزی یا کسی رو ترک کنم مگر اونکه خودم به درکش رسیدم که برای رشدم لازمه اینکار رو بکنم ... مسیر سخت نبود ، همه چیز ساده ، آرام ، کم کم پیش رفت ، باور کردنی نبود به این سادگی بتونم آدم دیگه ای بشم ... هیچ چیز سختی از من نخواستن ، قرار نبود کیلومترها پیاده روی کنم ، قرار نبود به زور ساعت 4 صبح بیدار شم ، قرار نبود رو میخ بخوابم یا غذامو کم کنم ... (جالبه که برای من که صبحا به زور 10 بیدار میشدم و تا مغازه واسه خریدن یه شیر نمی رفتم ... با ورود به مسیر اونقدر انرژی گرفتم که ماهها 5 صبح بیدار می شدم و تا نوک کوهی میرفتم که فقط طلوع خورشید رو ببینم ) مسیر یه مسیر معنوی و روحانی بود ...هر بار آگاه تر شدم ، به آگاهی ام عمل کردم کمی جلوتر رفتم ...  اما درد : توی مسیر درد وجود داره ... ولی نه دردهایی که فکر می کردم ، دردی شیرین حاصل از تغییر ... درد بیدار شدن روحم ... اینکه هر بار اشتباهی کنم وجدانم اونقدر حساس و بیدار شده که فورا دردی شیرین و معنوی (همون وژدان درد خودمون ! ) رو تو دلم حس می کنم ... و این دردها عین دردهای فیزیکی که اخطارهایی برای سلامت بدنه ، اخطارهایی برای پاک موندن روحه ... ترس مورد آزمایشهای سخت قرار گرفتن : اگه بگم آزمایش نشدم ، اگه بگم زندگی سختی هاشو بهم نشون نداد دروغ گفتم (مگه واسه ی همه ی آدمها اینطور نیست ؟! ) ولی مسیر دقیقا وقتهایی این آزمایش ها رو گرفت که باید به پله ی بالاتری می رفتم ... آزمونها از درسهایی بود که یاد گرفته بودم پس سخت نبود... به من در طول مسیر قدرت ، ایمان و امیدی داده شده بود و دوستان همراهی ، که امتحانای الهی رو به خوبی گذروندنم و از هر کدون که عبور کردم دیدم قوی تر ، آرامتر و پخته تر شدم . توی این راه به این جمله ایمان آوردم "خداوند هیچوقت بیش تر از حد توان و طاقتم به من درد نمی ده " هر آنچه که گفتم تجربه ی شخصی من در مدت نزدیک به دو ساله که در مسیر آرامش و تغییر قرار گرفتم ... مسیر آرمش چیزی کاملا تجربی و شخصیه ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۶/۰۹
نیم نوشته

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی