شکست
سه شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۱، ۰۶:۲۰ ق.ظ
دیروز به دوستی برخورد کردم که مدتیه ازمن ، مسیر و دوستان فاصله گرفته ... باور کردنی نبود که طی چند ماه یک نفر بتونه اینقدر سقوط کنه !!! تو شغلش ... شکست خورده بود ! تو زندگی خانوادگی اشت ... شکست خورده بود ... تو روابطش با دوستاش ... شکست خورده بود !!! حتی ظاهرش هم آشفته بود ... شکست از سر و روش می بارید . از خدا و زندگی و روزگار و "بد شانسی " می نالید ...
چقدر در شکست ها و بد شانسی هامون سهم داریم ؟! چرا یک نفر موفق میشه و یک نفر بدشانس ؟! چرا بعضی ها دائم در حال شکست خوردن هستن و عده ای دائم در حال بالا رفتن پله های موفقیت ؟
حقیقت اینه که این ماییم که به استقبال شکست و ناکامی میریم و آخر سر که بهش رسیدیم تازه شروع می کنیم به گله و شکایت از بخت و روزگار و خدا ...
به زندگی خودم نگاه می کنم ! تا وقتی با نواقصم و اشتباهاتم زندگی می کردم همیشه مشغول شکست خوردن بودم ... ولی وقتی اصول روحانی (مثل صداقت ، صبر ، پشتکار ، تعهد ، عشق ، مسئولیت پذیری و ... ) وارد زندگیم شد ، شکست ها تموم شد ! به همین سادگی ...
و جالبه که تمام جنبه های زندگی به هم مربوطه ... وقتی من با هم خونه ایم بداخلاق باشم ، تنش ایجاد میشه ، تنش با نقص تنبلی ام جمع می شه و درس نمی خونم ... و وقتی نمره نیاوردم از دنیا که این هم خونه ای رو بهم داده و روزگار که همش کارای سخت پیش پام میذاره و استاد و دانشگاه و ... شاکی میشم ...
کافی بود تلاش کنم ، مهربان باشم ، صبور باشم ، برنامه ریزی داشته باشم ... شانس رو من می سازم نه روزگار ...
و در مواقعی که شانس واقعا سراغ یکی می آد (همون شانسی که ما اتفاق می دونیمش ) در حقیقت دنیاست که داره پاداش درستی رفتار و زندگی اون شخص رو می ده ...
۹۱/۰۶/۲۱