نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

خدا با ما نشسته چای می نوشد

شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۱، ۰۶:۲۸ ق.ظ
چرا خدا رو اینقدر دور می دونیم که به خودمون اجازه نمی دیم تصور کنیم که همینجا ، همین الان کنارمون حضور داره ... چرا فکر می کنیم خدا مستقیم راهنماییمون نمی کنه ، باهامون حرف نمی زنه و ... خدا آنچنان آرام و بی صدا نشانه ها رو تو زندگیمون قرار می ده ... آنچنان ریلکس باهامون حرف می زنه ... آنچنان صبورانه منتظره ما ببینیم ... که باورمون نمی شه ! مدتهاست که دارم سعی می کنم نشانه هاشو جدی بگیرم  و چقدر نشانه و حرف هست در مسیر ... وقتی احترام گذاشتن به نشانه ها و حرفهاش رو تمرین کردم ، دیدم حضورش چقدر در زندگیم پر رنگه ... دیشب با یه خواب باهام حرف زد ، امروز با یه باد چیزی رو از دستم انداخت ، دیروز با کلمه ای از تلویزیون ... به اطرافت نگاه کن ! ببین امروز می تونی صداشو بشنوی ؟!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۷/۰۱
نیم نوشته

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی