درد آگاهی
دوشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۱، ۰۶:۲۱ ق.ظ
می گن آگاهی درد داره ... می گن در مسیر آرامش بودن گاهی درد داره ... و من امروز این درد رو با تمام وجودم احساس می کنم . درد آگاهی زمانی خودش رو نشون می ده که آگاهی داری و عملکرد نداری ... وقتی آگاه شدی دیگه فرصت تکرار اشتباهاتت رو نداری ، اون هم آگاهانه ... وقتی روحت از خواب غفلت بیدار بشه دیگه کوچکترین خطای آگاهانه ای دردی رو در قلبت ایجاد می کنه که حکم زنگ خطر رو داره .
(اصرارم روی کلمه ی آگاهانه برای اینه که اشتباه بخشی از زندگیه که ما رو پخته می کنه و رشد میده و اجتناب ناپذیره ... اما تکرار اشتباه دیوانگی و حماقتیه که ما انسانها به اختیار انجام می دیم )
امروز توی مسیر به اینجا رسیدم ... جایی که حق تکرار اشتباهاتم رو ندارم . دیگه نمی تونم در مسیری غیر از خواست خداوند قدم بردارم و انتظار داشته باشم آرام باشم ، لذت ببرم و خدا رو لمس کنم (و به قول ابی بشینم باهاش چای بنوشم ) . هر شب باید تراز دقیقی از روزم رو تهیه کنم ، چه کردم ، کی بودم ، چه اشتباهاتی کردم ، به کیا خسارت زدم ، چه کارایی که باید بکنم رو نکردم ، چه کارایی کردم که نباید می کردم و هر جا که در ترازنامم تغییرات مثبت هست نیشم باز می شه و احساس رضایت از خود و لذت وجودم رو پر می کنه ... اما وای به حال خطاهایی که برای خواست دلم انجام دادم ... وای از اشتباهاتی که دانسته کردم ...
این روزها بین زمین و هوام ... برای انجام خواست خداوند در زندگیم چندین نفر ازم رنجیدن (و خداوند به خیر صلاح همه آگاهه ) ... کارهایی کردم که دلم نمی خواست ولی خدا می خواست ! (و چه درد شیرینی داره وقتی پاتو میذاری رو این دل صاحاب مرده ، تا خواست و اراده ی اون عزیز رو در زندگیت جاری کنی ) . این روزها درد می کشم ولی دردی شیرین ... می دونم به زودی دردها تموم میشن و زندگیم از آنچه که بود آروم تر میشه ... و می دونم اگه به خطا کردن آگاهانم ادامه بدم ... هر آنچه که بدست آوردم رو باید از دست بدم ...
۹۱/۰۷/۰۳