نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

داستانی از اکهارت توله

جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۹۱، ۰۴:۲۱ ب.ظ
داستانی نقل از اکهارت توله : گدایی سی سال کنار جاده ای نشسته بود.یک روز، غریبه ای از کنار او می گذشت.گدا، به طور اتوماتیک، کاسه ی خود را به سوی غریبه گرفت و گفت:«بده در راه خدا!»غریبه گفت:«چیزی ندارم تا به تو بدهم.»آنگاه از گدا پرسید:«آن چیست که رویش نشسته ای؟»گدا پاسخ داد:«هیچی! یک صندوق قدیمی ست. تا زمانی که یادم می آید، روی همین صندوق نشسته ام.»غریبه پرسید:«آیا تاکنون داخل صندوق را دیده ای؟»گدا جواب داد:«نه، برای چه داخلش را ببینم؟ در این صندوق هیچ چیز وجود ندارد.»غریبه اصرار کرد:«چه عیبی دارد؟ نگاهی به داخل صندوق بینداز.»گدا کنجکاو شد و سعی کرد در صندوق را باز کند.ناگهان در صندوق باز شد و گدا با حیرت و ناباوری و شادمانی مشاهده کرد که صندوقش پر از جواهراست...   همون آب در کوزه و ما گرد جهان می گردیم ((ورژن جدیدش که دوستی می گفت : یار در کوزه و ما گرد جهان می گردیم !!! ) گاهی داشته هامون رو فراموش می کنیم و فقط به گشتن عادت کردیم ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۷/۲۱
نیم نوشته

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی