رنجش
شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۱، ۰۱:۳۲ ب.ظ
با رنجش هام این روزها خیلی راحت کنار میام ... چون چیزی رو توی دلم نگه نمی دارم ... اگه مسئله طوری بود که باید تغییرش می دادم ، براش بجنگم یا در راستاش تلاش کنم ، تلاش می کنم ... ولی احساس مورد ظلم واقع شدن و رنجش رو با خودم حمل نمی کنم ...
گاهی می بخشم ... و معمولا همین کارو می کنم ، به قول دوستی اگه ببخشم یا نبخشم فرقی به حال اون نمی کنه ولی به حال من ... خیلی فرق می کنه . آرامش حاصل از بخشش ارزشش رو داره .
گاهی وقتی به کسی خسارت وارد نشه ، مستقیما احساسم رو به طرف مقابل می گم ... تو این مواقع اکثرا (اگه با دید باز وارد بشم ) توضیحات طرف مقابل نه تنها ارومم می کنه ، بلکه بهم یاد میده که چقدر رنجشام ساده و اشتباهن ... و اگه طرف مقابل به حق به جانبی ادامه بده ، حداقل من احساسم رو گفتم ... و چقدر خوبه این رها و سبک بودن ...
آخرین کاری که در مورد هر رنجش انجام میدم اینه که دنبال نقش خودم در این مسئله (با صداقت ، بی قضاوت و حق به جانبی که خودش معمولا نقش اصلی منه ! ) می گردم . وقتی به نقش خودم در هر رنجش پی می برم ، ازش آزاد می شم ... تکرار اشتباه هم نمی کنم ...
رنجش ها کوله باری سنگین بودن که امروز رهاش کردم تا مسیر ارامشم با سبکی و سرعت بیشتری ادامه بدم ...
۹۱/۰۷/۲۹