نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

خودمحوری سوال چهارم قدم یکم

چهارشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۱، ۱۰:۳۵ ق.ظ
خود محوری برای من یعنی : خودم محور تمام اعمال و افکار و رفتارم باشم ، یعنی با این احساس زندگی کنم که خودم مهمترین موجود دنیام و جهان باید حول محور من بچرخه ... خودمحوری برای من یه شیوه ی عادی فکر کردن و زندگی کردنه ... شعار معروفم یادم نمی ره : من نباشم میخوام دنیا نباشه ... هر حرکتی برای من باید منفعت شخصی ای داشت ... من از همه ی کائنات مهمتر بودم پس به هر قیمتی باید همه چیز اونطور پیش می رفت که من می خواستم ... حتی ماشینی که تو خیابون بوق میزد به مهمترین موجود عالم توهین کرده بود !!! مستحق عذاب و عقاب بنده و خدا (که البته خود خدا هم باید اونطوری رفتار می کرد که من می خواستم وگرنه شاکی اش میشدم ) بود ... این نگاه در زندگی من تأثیر وحشتناکی داشت ... در زندگی خانوادگیم شاید یکی از عوامل از هم پاشیدنش بود ! سخته زندگی کردن با کسی که همیشه حق داره ! همیشه درست میگه ! همیشه مهمترینه (بنده خدا همسرم چی کشیده از زندگی با موجود خودمحوری مثل من ) ... در کارم چیزی به اسم سلیقه ی مشتری معنی نداشت و اگه کسی از کارهای من خوشش نمی اومد معنیش این بود که آدم احمق و بی سلیقه ایه  من اونقدر عقل کل بودم که چیزی به اسم مشورت (یکی از قوی ترین ابزارهای زندگی سالم و موفق امروزم ) معنی نداشت ... من اونقدر خودمحور بودم که می خواستم منجی عالم بشریت باشم و همه ی دنیا رو مطابق میلم تغییر بدم  من اونقدر خودمحور بودم که تصورم از عشق این بود که موجودی پیدا بشه که اونی باشه که من می خوام !!!! (واقعا چه عاشقانه ! حیف که کپی خودم هنوز ساخته نشده بود !!! تازه انتظارم این بود که کر و کور و لال باشه و زیباترین کلمه ی دنیا رو مدام تکرار کنه : "چشم سرورم " !!!!!! ) پس عشقی در زندگیم نبود ... و اگه بخوام بگم ده ها نمونه از گندهایی که خودمحوری به زندگیم زده بود میشه گفت ... امروزه سعی می کنم دست از خودمحوری بردارم ( و معنی سعی می کنم اصلا این نیست که موفق شدم ! ) امروزه خدامحوری وارد زندگیم شده و برای انجام هر کاری ملاک "خواست و اراده ی خداوند " برای مهمه .. امروزه غیر از خودم چند میلیارد آدم و چند صد میلیار موجود زنده و گیاه رو هم می بینم ... امروزه عشق بلاعوض نعمتیه که به زندگیم رنگ زیبایی داده ... امروز اگه شاد هم نباشم لبخند می زنم تا اطرافیانم شاد بشن ... امروز بعضی کارها رو برای خودم انجام نمی دم و با مفاهیمی مثل فداکاری و ایثار آشناشدم ... نباید یادم بره در دنیایی زندگی می کنم که "خدایی" درش هست ... که از همه بزرگتره ... و من ذره ای کوچک در کائناتی بی نهایت هستم ... به قول دون خوان : مگه فرق ما با سوسک کوچک سرگین غلطان زیر پامون چیه که انقدر فکر می کنیم مهمیم ... و به قول دیالوگ سریال خانه ی سبز (بر بام تهران) : وقتی اون پایینیم فکر می کنیم خیلی بزرگیم ، وقتی این بالاییم هم فکر می کنیم خیلی بزرگیم ... مگه ما از کی بزرگتریم ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۰/۲۰
نیم نوشته

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی