ترس
چهارشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۵:۴۳ ق.ظ
برای بار هزارم : در زندگی معنوی ما سکون وجود نداره ... رشد معنوی ما یا رو به بالاست یا رو به پایین ...
شروع می کنم به نوشتن ... باز هم درکهای آنی ...
دیشب دوباره در طول کارکرد قدمها رسیدم به ترسها ... یاد اولین بار کارکرد این سوالات افتادم ...
از چی میترسم ؟ پلنگ آدمخوار دندان دراز آفریقایی ، ارتفاع بالای 5000 متر ، آب عمیق کوسه دار و ... (البته اینا رو ننوشتم ولی چیزهایی که نوشتم کمی از اینها نداشت ! )
امروز بعد از گذشت حدود 2 سال از اون موقع باز با سوالات ترسها مواجه شدم ... این روزها چقدر نگاهم متفاوت شده ... این سوالا چقدر می تونن رو زندگی آدم تأثیر بذارن ...
من از تغییر شغل ، رفتم به یه شهر بزرگتر می ترسم (این ترس جلوی تمام رشد و پیشرفتم در آینده رو می گیره )
من از قضاوت اطرافیان می ترسم ( این ترس شیوه ی زندگی من رو مطابق با خواسته اطرافیان تنظیم می کنه )
من از تغییر می ترسم (این ترس منو در حالتی نزدیک به سکون قرار می ده )
من از مواجهه با احساساتم می ترسم (پس از اونها فرار می کنم یا پس می کشم )
من از ...
حالا فکرش رو بکنید که ترس چه تأثیری در زندگی من داره ... و من باید بخوبی ترسهام رو بشناسم ، اونهایی رو که لازمن نگه دارم و اونهایی که غیر واقعی هستن رو بشکنم ...
۹۲/۰۲/۲۵