غیر قابل اداره
پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۴۳ ق.ظ
این روزها به درک جدیدی رسیدم ... اینکه زیبایی مسیری که طی می کنم در سادگی و عملی بودن اونه ...
سال قبل اگه از من می پرسیدن "مفهوم غیرقابل اداره شدن زندگی برای من چیست ؟" جوابم به این شکل بود :
غیر قابل اداره شدن یعنی از دست دادن کنترل اداره ی چیزی ، این غیر قابل اداره شدن دو نوع است ، بیرونی که نمادهای آن از بیرون هم قابل مشاهده است و نوعی آشفتگی مشخص است و غیر قابل اداره شدن درونی که در افکار و عقاید و احساسات اتفاق می افتد ... و و و
دیروز به این سوال اینطور جواب دادم :
غیر قابل اداره یعنی اینکه من دوست دارم 70 کیلو باشم ولی نمی تونم پرخوریم رو اداره کنم و 85 کیلوام
غیر قابل اداره یعنی اینکه من دوست دارم خونه ی تمیز و خوشگلی داشته باشم ولی نمی تونم تنبلی و بی نظمیم رو کنترل کنم و خونم شلختست
غیر قابل اداره یعنی من دائما دچار خودمشغولی میشم ، افکارم میره گذشته و آینده ، یعنی با ترسام زندگی می کنم ، یعنی احساسامو نمی تونم کنترل کنم ...
غیر قابل اداره یعنی ...
و اگه اداره ی زندگی من به دست من نیست ، یعنی به دست بیماریه ...
راهش اینه که با رعایت اصول و عمل کردن به آگاهی هام بیماری رو متوقف کنم و اداره ی زندگیم رو به دست خودم و مراقبت خداوند بسپارم .
۹۲/۰۳/۰۹