بد آوردن
چهارشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۵۷ ب.ظ
این روزها اتفاقای پشت سر هم احساسی به اسم بدشانس بودن ، یا روی دور بد بیاری افتادن رو برام زنده کرده . آیا این احساس واقعیه ؟!
طی سه روز گلودرد ، درد دندون ، جواب شدن دندونم توسط دکترای شهرستان ، سوختن موتور کولر ، مریض شدن کلی از دوستام (دیسک راهنمای جدیدم ، دست راهنمای قدیمم هر دو در رفته !!! ) ، پایین اومدن رتبه ی سایتم توی گوگل ...
ولی حقیقت اینه که بعد از اومدن این احساس سراغم فورا با حس شکرگزاری جایگزینش کردم ، خدایا شکرت که هنوز زنده ام و بدنی دارم که درد رو بهم اطلاع میده (زمانی دردهام رو چنان با مسکن آرام می کردم که دیگه دردی نبود که برم دنبال درمان )
خدایا شکرت خونه ای دارم که کولرش خراب بشه و اونقدر بهم مسئولیت پذیری دادی که برم دنبال تعمیر و تعویضش تا حس مفید بودن بکنم . (زمانی وقتی چیزی خراب میشد غم دنیا می اومد سراغم که حالا چی میشه !؟!)
خدایا شکرت کلی دوست دارم ! اونقدر زیاد که وقتی چندتاشون مریض میشن بیتابشون میشم و نگرانشون هستم ...
تازه دارم یاد می گیرم به ترکیبی از این اتفاقات و اتفاقات خوب میگن زندگی ... پس شکرت که زندگی رو دارم درک می کنم و زندگی می کنم ... دیگه نمی خوام یه خط در میون زندگی کنم و فقط دنبال لذتهاش باشم ، دردهاش هم منو با تجربه می کنه ...
خدایا دمت گرم ...
۹۲/۰۶/۰۶