نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

نیم نوشته های من

نیم نوشته

تجربیات 5 ساله ی من از زمانی که روی زمین فرود اومدم

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۱۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

۱۵فروردين
استفان کاوی (از سرشناسترین چهره‌های علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است که می‌گوید:« اگر می‌خواهید در زندگی و روابط شخصی‌تان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایش‌ها و رفتارتان توجه کنید اما اگر دلتان می‌خواهد قدم‌های کوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگی‌تان ایجاد کنید باید نگرش‌ها و برداشت‌هایتان را عوض کنید او حرفهایش را با یک مثال خوب و واقعی، ملموس‌تر می‌کند:« صبح یک روز تعطیل در نیویورک سوار اتوبوس شدم. تقریباً یک سوم اتوبوس پر شده بود. بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و درمجموع فضایی سرشار از آرامش و سکوتی دلپذیر برقرار بود تا اینکه مرد میانسالی با بچه‌هایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر کرد. بچه‌هایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب می‌کردند. یکی از بچه‌ها با صدای بلند گریه می‌کرد و یکی دیگر روزنامه را از دست این و آن می‌کشید و خلاصه اعصاب همه‌مان توی اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچه‌ها که دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمی‌آورد و غرق در افکار خودش بود. بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض بازکردم که: آقای محترم! بچه‌هایتان واقعاً دارند همه را آزار می‌دهند. شما نمی‌خواهید جلویشان را بگیرید؟ مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد می‌افتد، کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد و گفت: بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمی‌گردیم که همسرم، مادر همین بچه‌ها٬ نیم ساعت پیش در آنجا مرده است.. من واقعاً گیجم و نمی‌دانم باید به این بچه‌ها چه بگویم. نمی‌دانم که خودم باید چه کار کنم و … و بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد.» استفان کاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره می‌پرسد:صادقانه بگویید آیا اکنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمی‌بینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد که نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟  و خودش ادامه می‌دهد که: راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعاً مرا ببخشید. نمی‌دانستم. آیا کمکی از دست من ساخته است؟ و…. اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم که این مرد چطور می‌تواند تا این اندازه بی‌ملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب می‌خواستم که هر کمکی از دستم ساخته است انجام بدهم   حقیقت این است که به محض تغییر برداشت٬ همه چیز ناگهان عوض می‌شود. کلید یا راه حل هر مسئله‌ای این است که به شیشه‌های عینکی که به چشم داریم بنگریم؛ شاید هرازگاه لازم باشد که رنگ آنها را عوض کنیم و در واقع برداشت یا نقش خودمان را تغییر بدهیم تا بتوانیم هر وضعیتی را از دیدگاه تازه‌ای ببینیم و تفسیر کنیم . آنچه اهمیت دارد خود واقعه نیست بلکه تعبیر و تفسیر ما از آن است   انیشتین می‌گوید :  آنچه در مغزتان می‌گذرد، جهانتان را می‌آفریند
نیم نوشته
۱۵فروردين
پست قبلی رو صبح نوشتم ، پر از آشفتگی بودم ... و فرق این روزهای من با گذشته ای که گذشت اینه که من اول مشارکت می کنم و بعد از خدا کمک می گیرم و  اقدام می کنم ... مطالعه ی نشریاتم رو شروع کردم ، ترازنامه رو گرفتم ، راهنما گرفتم و از قدم 4 دوباره شروع می کنم با یک گروه کار می کنم . (چقد کار کردم در نصف روزی که گذشت ! ) و الان حال خوبی دارم . برام دعا کنید . برای کارکرد قدم اینترنتی هم در حال طراحی سایتی هستم که امکانات بیشتری در اختیارمون بذاره ! www.behbudi.ir رو هم خریدم ! باید تلاشم رو بیشتر کنم ...
نیم نوشته
۱۵فروردين
سلام ، سلام ، سلام ... اول بگم که قالبم رو خیلی دوس دارم ( البته رنگشو نه زیاد ) ... یه کم بیان احساس کنم که حالم خوب بشه : اول اینکه طبق طبیعی ترین حالت یک بیمار اعتیادی در تعطیلات اسیر افراط شدم ... هدفی برای تعطیلیم در نظر گرفتم و روزی 12 ساعت برای رسیدن بهش تلاش کردم . اگر چه بعد از سالها شروع به یادگیری کردم و نتیجه برای خودم هم شگفت انگیز بود ولی افراط و تنهایی 14 روزه تأثیر شدیدی در فعال شدن بیماریم بصورت ترس از آینده ، حسرت تعطیلات گذشته ، بی حوصلگی ، تنبلی ، افکار بحران زا و ... داشته . ترازنامه ی قدم 10 رو یک ماهه که بوسیدم و گذاشتم کنار و همین فاصله گرفتن از اصولم هم بیماریم رو تشدید کرده . با راهنمام هم مدتهاست که در تماس نیستم ، در پی پیدا کردن راهنما و گروه قدم جدیدی باید باشم که نیستم ، کلاسهای قدم خودم هم که به مناسبت تعطیلات تعطیل بوده و هنوز راهش ننداختم ... حالا که دارم می نویسم دارم می فهمم اوضاعم چقدر فجیعه ! احتمالا الان باید توی انکار فرو رفته باشم و خودم خبر ندارم !!!! کاری که باید انجام بدم : نوشتن هر شبه ی ترازنامه قدم 10 ، شرکت در جلسه و مشارکت صادقانه ، تماس با راهنما و بیان احساس ، تماس با رهجو ها و راه اندازی دوباره قدم ، دعا و مراقبه ، شروع مبارزه با تنبلی ... شروع قدم در وبلاگ و تماس بیشتر با دوستان بهبودی اینترنتیم ... وای که چقد کار دارم که انجام بدم ...
نیم نوشته
۱۴فروردين
سلام دوستان ، تعطیلات رو پشت سر گذاشتم و پرم از احساسای متفاوت ... اول اینکه خوشحالم برگشتم پیشتون ، دوم اینکه سوتی دادم و وبلاگ خودمو نشناختم !!! شروع کردم نصف پست آخر رو خوندم و کلی تاییدشم کردم که چقده سبک نوشتنش خوشگله ! بعد دوزاریم افتاد که بلاگ خودمه !!!! ایشالا به زودی نوشتن رو شروع می کنم ... الان برم دستی به سر و گوش قالب بکشم ...
نیم نوشته