۱۸شهریور
در گذشته از اکثر اطرافیانم ، دوستان ، فامیل ، خانواده و ... رنجش به دل داشتم . انگار هیچکس بلد نبود با من درست رفتار کنه ! انگار هیچ کس نبود که حرف منو بفهمه ...
امروز یکی از داشته هام روابط صحیح و قشنگمه . بذارید اول از رنجش بگم : " انتظارات ما رنجشهای ما رو می سازه " وقتی از اطرافیانمون انتظارات زیادی و یا اشتباه داریم معمولا رنجیده خاطریم ... اما کاری که من می کنم : در روابطم هر شخص رو یک آنالیز می کنم ، چیزی که هست رو می بینم و ازش در همون حد انتظار دارم ... و چقدر این کار زندگی رو قشنگ می کنه !
با این روش اگه با یک آدم احمق ! برخورد کنم ، ازش انتظار رفتار احمقانه دارم ... قرار نیست منطقی و درست با من رفتار کنه ، پس سعی می کنم خودم رو با شرایط هماهنگ کنم با آگاهی به این نکته رفلکس ها و برخوردهام رو برنامه ریزی می کنم و من باهاش عاقلانه و با عشق رفتار می کنم .
دوستی دارم که رفتارهاش علیرغم 25 ساله بودن ، رفتارها و طرز فکر یه بچه ی 13 سالست ... خوب منم اندازه ی همون نوجوان ازش انتظار دارم ، اگه شوخی بیجایی بکنه ، اگه اشتباهی ازش سر بزنه ...
افرادی هستند که نمی فهمند ! (همون هیچیییی نوفهمه ی خودمون ) ، خوب ! چرا باید ازشون انتظار داشته باشم مثل افراد فهیم فکر کنن ، حرف بزنن یا سعی و زور اضافه خرج کنم برای اینکه بهشون بفهمونم ...
و با این طرز فکر و عملکرد ، من موقعیت های جدیدی در زندگیم پیدا کردم ، افراد بیشتری دوستم دارن و کمکم می کنن و من با جامعه و اطرافیانم سازگارترم ... پس آرامترم .